Saturday, June 16, 2007

نمایشنامه :قضیه بنی قریظه

نمایشنامه

قضيه بني قريظه

با بهره بردن از كتاب: قضيه رابرت اوپنهايمر
نوشته:هاينار كيپهارت
ترجمه:نجف دريابندري
آداپته و نوشته : رضا- ط

_____________________________________________________________
nevisesh@gmail.com
_____________________




توضیح :
1-قضیه بنی قریظه در درجه اول با سعی بر نمایش گوشه هایی از یک رخداد دردناک شگفت که---- هرگز بنمایش در نیامده وریشه های آن چندان مورد بحث قرار نگرفته و غالبا با سعه صدری فریبکارانه در لفافه الزامات روزگار توجیه گشته-نوشته شده است *البته با سعی در حفظ صحت اساس تاریخی این واقعه -با مراجعه به منابع - و نیز بهره بردن از شیوایی و اثرگذاری درام. *

2-امید اینست که از افسون افسونگران نو و کهن کاسته و بر کارهایشان-هر که که باشند- با چشمانی بازو-درصورت لزوم- پر سرزنش نظرشود.

3-انتشار اینترنتی این اثر محدودیتی ندارد اما هرگونه اجرا وانتشار دیگری از آن به اجازه از نویسنده نیاز دارد.
4-لطفا نظرات و پیشنهاداتتان را برایم ایمیل کنید.
فروردین 86------------------------------- رضا- ط
nevisesh@gmail.com
















آدمهاي نمايش
________________________________________________________________________
بيژن فروهر.............................................رييس
پرهام كسري....................................عضو
مسعود توران.............................عضو
وكلا:
جهانگير راد..........................................وكيل هيات تحقيق
سعيد نامدار....................وكيل هيات تحقيق
مهران ساعد.........................وكيل علي
فرامرز گوراني.................وكيل علي

شهود:
علي..................................پنجاه ساله.با قد متوسط و درشت اندام با زخمي عميق برپيشاني و با لباس امروزي
محمد..............................لاغراندام..با چهره اي بي اعتنا و بي حالت و با لباس امروزي
طبري.......................................لاغر اندام.هيكل متوسط.رو به پيري.با لباس امروزي
كعب بن اسد...............................................مشاور يهود بني قريظه با لباس امروزي
سعد بن معاذ..................مشاور و بزرگ اوس با لباس امروزي




























ای دریغا نازک آرای تنم.......................بوی خون می آید از پیراهنم.





________________________________________________________________________
پرده اول
________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
---------------------------------------------------------
صحنه باز است.نورافكنها پيداست.پرده سفيدي از بالا صحنه را از تماشاگران جدا مي كند و اينقدر پايين آمده است كه بتوان بر روي آن فيلم مستند نشان داد:
اسيران دست بسته بسيار درصفوفی نزديك با صورتي مسخ شده و در ميان سربازان و منتظر...................
كه با ضرباهنگي دهشت بار يك بيك بسمت چپ و راست صحنه رفته وآنگاه فریاد" دين ما را بپذیر" و پس از اندكي مكث - صفير فرود آمدن شمشير و فريادهاي گاه و بيگاه زنان از دور دست.
وپاشيدن خون بر پرده كه آرام آرام پرده را يكپارچه خون رنگ مي كند.
پرده پس مي رود.
صحنه اول


يك اتاق كوچك زشت.ديوارهاي چوبي كه با گل سفيد رنگ شده . روي سكو ته صحنه يك ميز بلند با سه صندلي براي اعضاي هيات گذاشته شده.جلوي سكو پايين تند نويسها مشغول كار و پشت بساطشان نشسته اند.
طرف راست وكلاي هيات بررسي مشغول ور رفتن با توده اسناد هستند.
روبروي آنها روي يك سكو ميز و صندلي وكلاي علي بن ابيطالب گذاشته شده است.
علي بن ابيطالب از در جانبي دست راست وارد مي شود.دو نفر وكلايش همراه او هستند.
يك منشي اورا به سمت جايگاه متهمان هدايت مي كند.نور بر جايگاه متهم تابش مضاعف مي گيرد.
وكلاي او بساطشان را پهن مي كنند.
-------------------------------------------------------
علي: در روز دوازدهم از سال سيزده هزار و سيصد وسي و چند دقيقه به ساعت ده- علي بن ابيطالب-سردار و مشاور سپاه و خليفه سابق-در ساختمان سيزدهم و در بارگاه شماره دو به سووالات هيات بررسي در باره عقايد و روابط و اعمال شخص خودش كه مظنون به عدم اجراي عدالت بوده است جواب مي دهد.

تصويري بزرگ از جاثليق سيزدهم ملك مقرب اعظم روي پرده هاي سفيد ته صحنه انداخته مي شود.
علي به جايگاه بر مي گردد.صدايي كه از فرط هيجان مي لرزد از بلندگو پخش مي شود:
جاثليق:اگر شكاكان در عرش اعلا رخنه نكرده اند-پس چرا ما برقراري دوراني نوين را بازهم به تاخير مي اندازيم؟
در حالي كه ياران ما روز به روز گزارش مي دهند كه اهريمن با شتاب مضاعف مشغول گشايش جبهه هاي تازه است-مرزبانان شکاک ما همچنان در حال عقب نشييند....اینگونه تزلزلها از تبعات چیست؟
بارگاه متعال رو به نابودي دارد از بس كه تعارضات شگفت در باب حسابرسي ديرهنگام و مماشات ديوان عالي با بزرگان حادث شده است..................آنها كه باعث ترديد افزونتر گشته اند .آنها كه قهرمان جلوه كرده اند حالا بايد پاي ميز حساب حاضر شوند .تا بفهميم:آيا آن اشخاص عادل بوده اند يا ظالم؟

اعضاي هيات تحقيق از دري كوچك در ته صحنه وارد مي شوند.حاضران برمي خيزند.
بعد همه مي نشينند.

رييس: اين هيات مامور است كه در خصوص ادامه صلاحيت علي بن ابيطالب براي داشتن مرتبت قدسي تحقيق كند.
اعضاي هيات تحقيق عبارتند از:مسعود توران.پرهام كسري.بيژن فروهررييس هيات و.وكلاي هيات تحقيق عبارتند از:جهانگير راد.رضا نامدار
وكالت جناب علي را مهران ساعد و فرامرز گوراني بر عهده دارند.
اين تحقيق محاكمه نيست و مذاكرات كاملا محرمانه خواهد ماند.

ساعد: آقاي رييس اجازه مي خواهم بپرسم كه آيا هيچيك از آقايان مصاحبه ملك اعظم جاثليق سيزدهم را ديشب در تلويزيون ديده اند يا خير؟
فروهر: من نديدم. آقاي توران شما ديديد؟
توران: (لحظه اي سرش را از روي اسنادش بلندش مي كند) جناب جاثليق را؟نخير
كسري: من از راديو شنيدم.خيلي هم تعجب كردم.فورا به فكر جناب علي افتادم.
ساعد: آقاي راد-شما مصاحبه را شنيديد؟
راد: نه.جناب جاثليق اگر اشاره به جلسه ما كرده بايستي علم غيب داشته باشد.
ساعد: آقاي رييس قصد من از طرح اين مصاحبه اين است كه آيا ما مذاكراتمان را واقعا سري نگه مي داريم يا نه.
فروهر: ما سعي خودمان را مي كنيم.....جناب علي-من وظيفه دارم از شما بپرسم از تركيب هيات رضايت داريد يا نه؟
علي: بله.با يك اما
فروهر: اماي شما چيست؟
علي: اين هيات اعمال بغرنج يك مشاور و امير لشكر را بررسي خواهد كرد.لذا ترجيح مي دادم كه اعضاي هيات اهل عمل باشند.اهل نبرد وضرورتهاي آن.
كسري:بعضی از ما اهل عمل بوده اند و بعضی نه. خوشبختانه.شما لابد اطلاع داريد كه در اين قضيه اختيار با ما نبوده.مارا منصوب كرده اند.
فروهر : مي خواستم از جناب علي بپرسم كه آيا مايلند تا سووالات را با قيد سوگند پاسخ دهند؟
علي: البته
فروهر: اجباري نداريد.
علي: مي دانم
به پا مي ايستد
فروهر: جناب علي آيا به خدا قسم مي خوريد كه در جواب سووالات حقيقت و تمام حقيقت را بگويي و چيزي جز حقيقت را نگويي؟
علي: بله
فروهر: تحقيق آغاز مي شود.جناب علي بفرماييد در جايگاه.آقاي راد.
علي به جايگاه رفته و مي نشيند.
راد: جناب علي.یکی از القاب شما سيف الاسلام يا شمشير اسلام بوده است بله؟
علي: در ميان پيروان بله.
راد: شما اين لقب را بر خودتان نمي گذاريد؟
علي: فرقي برايم نمي كند.من وظيفه ام را انجام مي دادم. اما اگر بصورت عملي نگاه كنيم .افراد لایق دیگری هم برای این لقب بوده اند.
راد: اين نام در نبردها شكل گرفت –در جايي كه سردار بوديد يا امير لشكر- براي مثال در بني قريظه
علي: بله...مكث مي كند...شايد هم در بني قريظه
راد :.............به پرونده نگاه مي كند................بله..صدها نفر...دقت كنيد...يعني تمامي مردان را و در اسارت و نه در هنگام جنگ و با يك شمشير ......مشابه شايد اين.......................تصوير يك شمشير دو شعبه خون آلود در پرده بنمايش در مي آيد..............گردن زدید و کشتید...يكبيك ...و در زماني كوتاه ........اينطور نيست؟
علي: نخير
راد: نخير؟
علي:تصمیم اعدام اسرا در بني قريظه يك تصميم سياسي-الهي بود و ربطي به من نداشت.
راد: شماتصميم به اعدام آن عده را با عملتان تاييد كرديد.قبول نداريد؟
علي: تا مقصود از تاييد چه باشد.
راد: شما در اجراي كاراي اعدام ها نقش مهمي داشتيد.درست است؟
علي: من وظيفه ام را انجام دادم.فرماني رسيد و اجرايش را به دست ما دادند....
راد: ممكن است محتوي آن فرمان را بازگو كنيد؟
علي: اعدام كل فتنه انگيزان يهودي دربند بني قريظه
نماهايي از اسراي در بند روي پرده ها مي افتد.
علي: ازما خواستند تا اجرا كنيم.چون تجارب محدود قبلي داشتيم.
راد:جناب علي-منظورتان از ما چه كساني است؟
علي: معدودی ازارشدان سپاه
راد: در بنی قریظه اين ارشدان چه كساني بودند؟
علي: زبير و خود من
عكسهايشان بر روي پرده مي افتد.
راد: تنها شما توان به پايان رساندن این دستور را داشتید؟
علي: نخير-ما توان و ايمان لازم را در خصوص اجراي بي دغدغه آن اهداف داشتيم.
راد: شما چه نوع برخوردی را مناسب مي دانستيد؟
علي: برخوردی كه ما را به رشدي سريع و كم مخاطره برساند .آن قوم يكي از عوامل آزار دهنده و پيمان شكن در گرداگردمان بودند كه از لحاظ نظامي هم رقيبي محسوب مي شدند كه هنوز قدرتمند مانده بودند.
راد: چرا به اين شكل ؟
علي: شايد لازم بود كه توان و برش ايمان خود و اطرافيان را دقيقا اندازه بگيريم كه....كه تا كجا مي شود پيش رفت.
كسري: اين نوع اعمال نظامي-يعني مقصودم اين است كه بالاخره اين قبیل امور در آن موقع از وظايف سرداران بود-اينطور نيست؟
علي: بله.چون ما تنها آدمهايي بوديم كه تجربه و جرات لازم را داشتيم.
كسري: صحيح...........شما در آن موقع چه حالي داشتيد؟
علي: اين سوال را بعدها از خودم كردم.نمي دانم....
اماوقتي كه سعد حكميت خود را انجام داد و زنان را قلم كشيد.من حس بهتری داشتم. مردانشان بهت زده شده بودند اما سربازان ما اوضاع را در كنترل داشتند.
راد: شما كه با اعدام مردان مخالفت نكرديد؟
علي: ما دلايل مخالفی.........
راد: جناب علي من دارم مي پرسم كه شخص شما مخالفتي كرديد؟
علي: ابتدا اندکی تردید در من هم بود.ولي اصرار نكردم.اصرار خاصي نكردم.
راد: مقصودتان اينست كه بعد از آنكه بر اسرا دست پيدا كرديد و حكميت هم بنفع شما صادر شد بعد هیچ دليل مخالفی نیاوردید كه نبايد اعدامشان كرد؟
علي: نخير. نظر مرا نخواستند.
راد: جناب علي-شما در نحوه تصميم گيري كشتار كامل مردان يك قوم بشكلي كه حد اعلاي تاثير را داشته باشد دخالتي نداشتيد؟
علي: ما بعنوان سردار و مشاور سپاه سووالاتي را كه از ما خواسته بودند پاسخ مي داديم.ولي معني آن اين نيست كه ما بدين ترتيب كاملا موافق باشيم كه همه اعدام شوند.
راد: شما قطعا مي دانستيد كه يكي از مجريان و درستتر بگويم...........نگاهي به فروهر مي كند..........جلادان اجراي اين تصميم شما خواهيد بود.
ساعد: آقاي رييس ما با اين لحن مخالفيم.
فروهر: موافقم.
راد: باشد.جلاد نمي گويم.همان مجري امرچطور است؟
علي: نه آنقدر كه در عمل معلوم شد.
راد: چند نفر كشته شدند؟
علي: هشتصد و خرده اي نفر
راد: در اين خصوص ناراحتي روحي پيدا كرديد؟
علي: من كسي را نمي شناسم كه در چنين موقعي پس از اعدام اين تعداد نفر ناراحتي روحي پيدا نكند.
راد: اين حاكي از مختصري تضاد روحي نيست؟
علي: چي يعني؟ناراحتي روحي پيدا كردن؟
راد: همراهي در قتل عام. پاكسازي و نابودي كامل مردان يك قوم و بعد گرفتار ناراحتي روحي عواقب قضيه شدن از طرف ديگر.اين تضاد روحي نيست؟جناب علي؟
علي: چرا اين تضادي است كه سالهاست مبتلايش هستم.
راد: ممكن است كمي توضيح دهيد؟
علي: پيگيري اهداف بزرگ تبعات وحشتناكي پيدا كرده است. اهدافی که ممكن بود باعث وفور نعمت بی منتهاهم بشود.
راد: منظورتان عصر طلايي الهي و نهر شير و عسل و اين جور چيزهاست؟
علي: بله.نعمت و رحمت فراوان براي همه......بدبختي ما اينست كه همه چیز و كس در راه غلط بكار رفته اند.
راد: جناب علي منظورتان از همه كس كه ها هستند؟
علي: ايمانداران با شهامت شجاع-از هر نوع-.....................دنيا براي اهداف بزرگ آماده نبوده و نيست.همیشه از مرحله پرت است.
راد: حالا دير نيست كه دنيا را به مرحله برگردانيد؟
علي: من همچين كاري نتوانستم بكنم.خود دنيا بايد برگردد.
توران: جناب علي يعني شما مي خواهيد به رندي مانند من بگوييد كه اعدام اين افراد را براي آن مرتكب شديد كه در اين رويا شريك شويد و نهر شير و عسل راه بياندازيد؟يعني كشتار را براي آن نكرديد كه به كمك ترسي كه ايجاد كرديد در جنگهاي ديگر هم برنده شويد؟
علي: ما اعدامها را براي آن كرديم كه جلوي فتنه را بگيريم.دست كم در اول نيت اين بود.
توران: شما صدها نفر اسیر دربند را كشتيد براي اينكه جلوي فتنه را بگيريد؟
علي: جلوي ايجاد فتنه به دست آنها را بگيريم.بعد متوجه شديم كه آنها اصلا در پي شدت عملي كه فكر مي كرديم نبودند.....ولي بهر حال ما اینکار راکرديم.
نامدار: معذرت مي خواهم..از شما نپرسيدند- قبل از مرحله اعدام-از شما نپرسيدند كه موافقي يا خير؟
علي: از ما نپرسيدند كه موافقي يا نه.از ما پرسيدند كه چه طور اجرا كنيم كه حد اعلاي تاثير را داشته باشد.
نامدار: اين حرف تماما صحيح است؟
علي: يعني چه؟
نامدار: يعني كسي مخالفت نكرد؟کسی مخالفت نكرد كه بجاي اين تعداد اعدام آنها را به اسارت يا تبعيد محكوم كنيد يا جريمه هاي سنگين كمر شكن؟
علي: مخالفت خاصی ازجانب سپاه ما نبود.شاید در نهان ذهنها بود.اما نه چندان قاطع.خيال مي كنم مي ترسيدند.
راد: شما چیزی حتی مختصرنگفتيد؟
علي: گفتم كه تصميم با ما نبود.البته بعدها براي بعضی ازسربازان توضيح دادم كه بين ماو آنها اختلاف بنیادینی هست. دلايلی هم آوردم. فرمان قاطع بود.
راد: شما در آغاز مخالف نبوديد؟
علي: بعضی- مخفیانه- قطعا مخالفتهايي داشتند.من ..........كمي فكر مي كند............در آن مقطع تقريبا ممتنع بودم.خيال مي كنم كه در گزارش اوليه گفتيم كه اسارت يا تبعيد احتمالا چندان تاثير اساسي نخواهد داشت...بايد قبول كرد تيغ شمشير قاطع تر است.....و شايد هم گفتيم كه ملاحظه اساسي اين است كه جلوي كشتار بزرگتر را بگيريم...از اين راه هر چه زودتر جنگها را تمام خواهيم كرد.
راد: اين به اين معني نيست كه شما در حقيقت با تبعيد يا جريمه سنگين كاملا مخالف بوديد و با بكار بردن اعدام موافق بوديد؟
علي: مسلما به اين قطعيت خير...نخير.حداقل در ابتدا ما سردار سپاه بوديم نه سياستمدار و رهبر تصميم گيرنده.در آن روزها در گرداگردمان فتنه انگیزیهای بسیاری در جريان بود كه شايد سرعت عمل را ايجاب مي كرد.اجراي اين تصميم دردناك بود.
راد: شما نگفتيد كه اعدام دسته جمعي خوب كاري بوده است و موفقيت آميزهم بوده است؟
علي: از لحاظ نظامي موفقيت آميز بود..بله
راد: ها..تنها از لحاظ نظامي...شكسته نفسي مي كنيد...
علي: نخير..هيچ همچو كاري نمي كنم
راد: شكسته نفسي نمي كنيد؟
علي: ما اهل عمل همواره در مظان گناه بوده ايم.ما با گناه زيست مي كنيم.
راد: چه خوب..قدري از گناه صحبت كنيم.
علي: مثل اينكه منظورمان از گناه يك دست نيست.
راد: علت اينكه اين قضيه اي كه سالها از آن گذشته...همين كشتار يهوديان بني قريظه....را پيش كشيده ايم..اين است كه مي خواهيم بدانيم كه چرا در آن زمان شما با آن شدت و توجه به این كارتان چسبيديد...يعني به نظر من با وفاداري و ايمان صد در صد و چرا در بعضي از شهر هاي ديگر تا حدودي مانع از اين كار شديد و رفتارتان را عوض كرديد... جناب علي اگر دوباره فرمان مي رسيد اعدامهاي دسته جمعي در جاهاي ديگر را تاييد مي كرديد؟
علي: چنين كاري ديگر تا مدتها معني نمي داشت.
راد: چرا؟
علي: براي اينكه ضربه رواني سنگين زده شده بود و خبر پيچيده بود.....به ما گفتند كه خبر اعدام دسته جمعي وسيله ايست كه مي تواند جنگهاي بعدي را فاتحانه تمام كند.
راد:البته لازم نيست ازبي عملي بعدهايتان به اينصورت دفاع كنيد.
علي: مي دانم.
راد: آيا مطالب و استنادات هيات ديوان باعث تعجب شما شد؟
علي: باعث ملال خاطر من شد.
راد: دقيقا چه چيزي باعث ملال خاطر شما شد؟
علي: اين كه سالها تلاش وكار من منجر به اين قبيل استنادات شود.در اين هيات ایرادات بسياري را مرتبط كرده اند بامعدودی از اعمال من.
راد: مثلا ؟
علي: از جمله اينكه گفته اند که اساسا من با اعدامهاي دسته جمعي مخالف نبوده ام
راد: جناب علي..با توجه به گفته هاي قبليت به نظر شما اين استنادات موجه نيست؟
علي: موجه نيست.
راد: به هيچ وجه؟
علي: به هيچ وجه.
راد: مي خواهم درباره روابط و تصميمات ديگرتان هم صحبت كنم.من البته اسناد هيات را اساس بحث قرار مي دهم و مي خواهم كه اين اظهارات هم در پرونده ضبط بشود.
گوراني:آقاي رييس لازم است كه جواب جناب علي هم در پرونده ضبط شود.
فروهر:بسيار خوب آقاي گوراني
راد: جناب رییس ....به نظر من بين اعمال و افكار قبل و بعد از این رویداد جناب علی با کنه اين قضيه اعدامها رابطه اي موجود است.بنابراين من مي خواهم به من اين حق داده شود تا جناب علي و ساير شهود را کاملا در خصوص اين مسايل مورد سوال قرار دهم.اين امر به نفع خودشان است.
فروهر:قابل قبول است.
تغيير نور.راد پيش مي آيد و جلو چراغهاي پاي صحنه مي ايستد.پرده ها بسته مي شود.

راد:ممكن است مردم تصور كنند من غرض دارم.اشتباه مي كنند.وقتي كه من شروع بكار كردم. جناب علي در ميان سرداران بت من بود.با نوعي حكمت كه ازنزديك مثل تمام اين موارد مشابه......خنده اي مي كند....درخشان بنظر مي رسد.اما دورتر كه مي شوي رنگ مي بازد.بعد كه من پرونده هايش را مطالعه كردم.اين پرونده ها بت را به ابولهول مبدل كردند.چطور من مي توانم از او خاطر جمع باشم؟من نتوانسته ام راه حل چند نكته متناقض زندگي او را پيدا كنم.
من نتوانسته ام کاملاعلل رفتار او را در بني قريظه پيدا كنم.ولي در عين حال هنوز نمي توانم بگويم فلان يا بهمان موضوع دليل قطعی بر عدم صلاحيت اوست.مسايل قابل بحث است.من به اين نتيجه رسيده ام كه در تحقيقات جديد اكتفاي به حقايق عيني كافي نيست.آيا نبايد انديشه هاو احساسات و انگيزه هايي را كه در زير آن حقايق عيني نهفته اند را بررسي كنيم و آنها را هم موضوع تحقيقات خود قرار دهيم؟اگر بخواهيم در خصوص صلاحيت جناب علي به حكم قطعي برسيم اين تنها راه ممكن است.آيابايد لبخند ابولهول را با كارد قصابي تشريح كنيم؟وقتي كه امنيت و تداوم بارگاه متعال به آن بستگي دارد .بله بايد بكنيم.بله...تصميمات و اتفاقات فراموش شده... به عمد ويا سهو...اينها تاثير گذارند..وبايد بررسي شوند...
راد بطرف صحنه باز مي گردد.




































صحنه دوم

راد: جناب علي شما هيچ گاه زير تيغ بوده ايد؟
علي:نه.ولي مدتها سايه اش را بدنبال خود داشتم.
راد:فرزاندانتان چه؟
علي:نه در آن هنگام...ولي سالها بعد بله
راد: جناب علي آيا شما هيچگاه به اساس عقايد خود شك كرده ايد؟
علي:نه
راد:فرزندانتان...خوانواده تان چطور؟
علي:شايد....نمي دانم
راد:و نزديكان..ياران ديگر؟
علي:بله بودند كساني كه شك كرده بودند...اما محو بودند....بردي و برشي نداشتند..
راد:بيان نمي شدند؟
علي:نه...حتي حالا كه سالها گذشته و محوشده آن روزها....گم بودند ولي بودند.
راد:آيا هيچ وقت شما خودتان هم با بعضي از آن عقايد مخالفت داشته ايد؟
علي:گاهي.من همه را در نامه جوابيه ام نوشته ام.
نامدار باز پرسي را ادمه مي دهد.
نامدار:شما در صفحه پنج نامه خودتان كلمات "علاقمند به بازنگري"را ذكر مي كنيد.مراد شما از اين كلمه دقيقا چيست؟
علي:مراد من از علاقمند به بازنگري آدمي است كه كه با قسمتهايي ازيك مجموعه اعتقادات مخالف باشد و مايل باشد تغييراتي صورت بگيرد بدون آنكه انفكاك کلی حاصل شود.
نامدار:به حسب تعريف خودتان شما علاقمند بوديد؟
علي:نخیر.ابتدا من معتقد تمام وکمال بودم.بعدهاعلاقمند به باز بیني شدم.
نامدار:كي آغاز شد اين علاقمندي؟
علي:پس از ديدن نتايج آغازين نبردهاي اوليه ولي بعدتر بنوعي گرم كار بودم و احساس مي كردم بهر حال همه چيز نسبتا روي غلطك افتاده و پيش مي رود.اميدوار كننده بود.دست كم در ابتدا.
نامدار:ولي وقتي خشونتها كمي بيشتر شد و نيات ياران هم متغير شد كمي نا اميد شديد.اينطور نيست؟
علي:گمان مي كنم همه ما در حال تغيير بوديم.
نامدار:ولي در آن روزگار مانند قضيه اعدامها گاه گاه كمي مردد بوديد بله؟
علي:منظورتان چيست؟
نامدار:منظور بنده اين است كه انگيزه هايتان را كشف كنم.
علي:انگيزه؟در باب چه؟
نامدار:شما روابطتان را بعدتر با چند تن از ياران همراهتان بريديد.
علي:بله.همه ما قدرتمند تر شده بوديم و توانمند تر و تغيير در روابط اجتناب پذير بود.
راد:همه روابط گمان نمي كنم جناب علي.مثلا در باب توافقات در باب اعدامهاي محدود بعدي چطور؟یا در نهروان؟
بعضي در اوج اینجوربگیر و ببندها تغيير كردندو شك كردندو بريدندواز راههای دیگر رفتند.. اينطور نيست؟
انگيزه آنها چه بود؟سياست؟قدرت؟نوعدوستی؟تعصب؟
علي:شاید.خبر بعضی هایشان به من هم رسیده بود.اما كمتربه موجب انگيزه هاي عاطفی و بيشتر به علت انگيزه هاي سیاسی بود.البته با وجود خشونت آن روزگار هم همچين عواطفي وجود داشت.با اينكه در ازدحام جمع گم مي شدند و جرات ابراز نداشتند.اما بودند كساني كه بر فرض آنها اين بي عدالتيها سخت نوميدشان مي كرد و با وعده امتحان و قضاي الهي راضي نمي شدند.
راد: از ياران نزديكتان هم جزو اينگونه افراد بودند؟بله؟
علي:به نسبت.
راد:شكشان تا كي برقرار بود؟
علي: خيال مي كنم تا دم مرگ.
راد:واکنش شما چطور بود؟
علي:(پس از اندكي مكث) گمان مي كنم كه در گزارشتان داشته باشيد كه مخفیانه با من صحبتهایی داشته اند.
راد:چه صحبتهایی؟شورش علیه حاکمیت مستقر هم در آن بود؟
علي:به شما ارتباطي پيدا مي كند؟اين موضوع به صلاحيت من ارتباطي پيدا مي كند؟
راد: جناب علي درباره چه صحبت مي كرديد؟
علي:به شما نخواهم گفت.
راد:به من نخواهيد گفت؟
علي:نخير
علي از جايگاه بلند مي شود و به طرف نيمكت در كنار اتاق رفته و بر آن مي نشيند.
راد:در صورتجلسه قيد كنيد كه جناب علي جايگاه شهادت را ترك كردند.
گوراني:آقاي رییس من به اين طرز سوال كردن اعتراض دارم.اين سوالات به مسايل مطروحه مربوط نيست و حريم جناب علي را هم مورد تجاوز قرار مي دهد.
فروهر:اعتراض وارد است.....از جناب علي خواهش مي كنم به جايگاه بر گردند.
راد: جناب علي بنده از آن سوال منظور بدي نداشتم.

تغيير نور
كسري جلو مي آيد و نزديك چراغهاي پاي صحنه مي ايستد.پرده ها بسته مي شود.
كسري:شايد بهتر بود اين كار را قبول نمي كردم.اين بازپرسيها با تصوري كه من ازجهان دارم جور در نمي آيد.اين مسايل خصوصي به كسي چه ربط دارد؟اين تحقيرها چه كاري را از پيش مي برد؟آيا آدم تحقير شده صلاحيتش از آدم تحقير نشده بيشتر است؟اما این هم هست که اگر اين جوركارها با اتکا به اینجور سوابق ادامه يابد سرانجام ما به كجا مي كشد؟ يعني اطاعت بيش از اين هم مي شود؟نمي دانم شايد عقايد عدالت خواهانه من كهنه شده است.شايد هم ناچاریم كه طوق عبوديت مضاعف را گردن بگذاریم.حالا كه عمل اينقدر اهميت يافته بايد از دستورات و نظرات وسنت هم حساب كشي كرد.بهر حال اينها اين احساس را دارند كه بايد در اين سيره کهن عمل كنند.به فرمانها.به خواسته ها.به"يقاتلونها". انديشه آدم چطور مي تواند هم تازه باشد و هم موافق امر مطلوب و هم تمام چنین فرمانهایی را بی استثنا و بي ترديد عمل كند؟
اين كارهايي كه انجام شده تحت لواي عرش اعلا فرقش با ظلم فرمانرويان زميني ديگر چيست؟شايد هم من مبالغه مي كنم.شايد بازهم ساليان سال بسياراني بپذيرند عامل و مجري محض یک رویا باشند.ولي اين جريان مرا آزار مي دهد.من همينطور كه به اين سوال و جوابها گوش مي دهم از خودم مي پرسم آيا اين قضيه بني قريظه داستاني بمراتب كهن تر نيست؟
كسري به صحنه باز مي گردد.



_______________________________________________________________________
صحنه سوم
نامدار: حالا كه صحبت ازبررسي ذهنيت هم در ميان است جناب علي با اين نكته موافقيد كه در مورد يك علاقمند به تغيير..يك اصلاح خواه بالقوه... خطراعمال نارواي اينچنيني بالقوه كمتر است؟
علي: بالقوه بله............بستگي به شخص دارد.
نامدار: جناب علي آيا اين حقيقت دارد كه عده اي از همراهانتان از علاقمندان جدي تغييرات اساسي در نوع برخوردها بودند؟
علي: نه چندان زياد.كمتر از اوايل كار. در آن زمان جذبه موجود همه اينها را محو مي كرد-تمام چيزهاي بد نمود با جذبه پيرامونی لااقل بي اثر مي شدند.يه جور شيفتگي غريب ماليخوليايي
نامدار: چيزي كه نمي فهمم اين است: چرا آنها گرداگرد شما را گرفته بودند؟
علي : براي اينكه ما مقاصد بزرگي داشتيم.. حداقل در نظرها.خواست ها و آرزوهاي شگفت نا كاممان وآنها اینرا می دانستند.
نامدار:تنها براي جمع یاران خودتان؟
علي: نه الزاما
نامدار: هدفشان چه بود؟
علي: ترجيحا افكندن يك جور طرح نو.دگرگوني هاي وسيع حول لواي عرش الهي-
نامدار: البته بعضي از شاگردانتان هم بعدها از جمله اين آدمها شدند؟اينطور نيست؟
علي: چند نفرشان بله.
اما شدت و ضعف شکایاتشان دست کم در اینباره بسیار متفاوت بود.
نامدار: شما اين اشخاص را در بيان علت اين حجم از اعدامها چگونه توجيه كرديد؟
علي: من بعنوان وظيفه و اطاعت از فرمان و احتمال فتنه گري توجيه كردم..بله....بهرحال همه پيرو بودند.
نامدار: پيرو محض؟لابد
علي: تاحدودی.بیشتر با نیت خراب نکردن آینده روشن پیش روبرای همگان وشیرینی یک رویای بزرگ زبانشان بسته می شد.همواره در باغ سبز نشانشان می دادیم.
نامدار: بعدها بسیارانی از ریشه از این نمونه مثالی حکومت بریدند. اين طور نيست؟
علي: بله.به نظر من غير طبيعي هم نيست.يك وقت بود كه تجربه حكومت ما براي همه شاكيان از وضع موجود در آنگوشه جهان دست كم جالب بود.ولي امروز به اين تجارب دردناك بدون توهم نگاه مي كنندو به همين جهت اميدي را كه بسياري از مردم به اين تجربه ها بسته بودند محكوم مي كنند.اما من احساس مي كنم كه فشار آوردن به مردم و محكوم كردن مطلق اين اعتقادات- بهر حال جايگرفته -در ميانشان هم غلط است.
نامدار: من ميل ندارم به كسي فشار بياورم.......... یک سوال دیگر....يك نفر سردار سپاه كه در معرض اينگونه مناقشات وتعارضات هم بوده است آيا احساس خطرخاصی نمي كرده است.آيا واقعا برای آرمانتان خطرناك نبود؟
علي: نه
نامدار: به نظر شما آن روزها اهميت نداشت كه دردل چنین آیین تازه و در حال شکل گیری آدم چند نفر آشناي متمايل به تغييرات....
علي: سطح فرهنگ آن دوران را در نظر نمي گيريد؟فكر ميكنيد رشد بي وقفه و آنچنان شتاب آلود ما در پناه چه سطحي از فرهنگ رخ نمود ؟اصولا آيا مي شود در سطح فرهنگ رشد يافته همچين تغييرات زودهنگامي را باعث شد؟نه...خطر خاصي نبود...بدنه جامعه اصولا كاري به اينحرفها نداشت يا دست كم بروز نمي داد.
نامدار: برنامه اي برايشان نداشتيد؟مراقبت ويژه اي؟
علي: من نخبگان معتقد راتحلیل وتجزیه عقیدتی نمي كردم.فلان عقيده بهمان درجه اعتبار.فلان عمل بهمان درجه اعتبار.اين محاسبات ومراقبتها ابلهانه بود.ما اگر در آن روزگار اينگونه عمل مي كرديم هرگز نمي توانستيم بهترين آدمها را بكار گيريم.شايد مي شد در همان محدوده به رشد خود ادامه داد ولي فكر نمي كنم كه مي توانستيم كار ي اساسي را پيش ببريم.
نامدار: شما وقتي كه فهميديد كه بعضي از اين ياران در عقايد نوين خود مصرند چه كرديد؟
علي: منظورتان چيست؟
نامدار: آيا روابط خودتان را با آنان قطع كرديد؟
علي: نخير
نامدار: چرا نكرديد؟
علي: براي اينكه بنظر من شرط دوستي با اين جور كارها مغاير است واینکه خودشان هم درایراداتشان متزلزل بودنددر برابر همچون ماهایی که به تصمیممان یقین داشتیم.
نامدار: با شرط اطاعت مطلق از فرمانهاي رسيده به شما مغايرتي نداشت؟
علي: چي؟...نخیر
نامدار: شما نظرات آنان را درمحضر رهبران عالی مطرح نکردید؟
علي: نه چندان
نامدار: سخنان معترضان هم روزگارتان را به فراموشی سپردید؟
علي: موثر نبودند.
نامدار: برايتان هيچ اشكال نداشت كه اينگونه تظاهر به دوستي با علاقمندان تغيير را با بی اثر سازی نظراتشان وفق دهيد؟
علي: اين موضوع چه ارتباطي با اين امور دارد؟من با نظراتشان موافق نبودم و مطرح سازی چنین حرفهایی در دل آن شور و جذبه همگانی تنها برایشان خطرساز بود.همين.
نامدار: متشكرم
فروهر: آقايان سوال ديگري از جناب علي نداريد؟
كسري دستش را بلند مي كند.
كسري: من تعجب مي كنم عده اي در آن غلبه شور عمومي و روياهاي بزرگ از اينگونه تجديد نظر طلب ها وجود داشته اند كه چندان اثري ازنام و نشان آنهادر تاريخ نيست
علي: همه سعي در محوشان داشته اند.
كسري: من نمي فهمم كه اين گونه آدمها كه تا آنزمان از جنبه سير عمومي مردم روزگار معقول بوده اند چرا اينطور به جهت ديگر غلطيدند.آنهم در آن جو-اتفاق خاصي افتاده بود؟
علي: شايد حتي با وضعيت آنروزگار هم تند رفته بوديم.نمي دانم.
كسري: نمي داني؟
علي: فكر مي كنم تنها فرقشان اين بود كه به قدر ديگران عقايد ساخته پرداخته نداشتندو جسارتشان هم افزونتر بود.ديگران ازاثر آن آشوبهاي قبلي چون موم شده بودند و تازه منافع بزرگ هم در پيش بود.
كسري: منافع بزرگ؟
علي: غنايم بزرگ فتوحات گسترده در پيش و"تجری تحتهالانهار"بهشت برین.
كسري: شما چه؟
علي: منهم تا حدود بسياري چون ديگران.
گاه سيلاب خروشاني ايجاد مي شود كه سيلانش ترا با خود مي برد..مي ماني بر سر دو راهي؟با خرابيهايش موافقت مي كني به اميد آنكه شايد پس از آن آبادي بسياري ايجاد شود يا با جريانش مخالفت مي كني و باحتمال زياد غرق مي شوي.
اما به هرحال اينرا هم فهميده ام كه آييني كه اينگونه وقايع دردل آن رخ دهد- مخصوصا بدست بنيانگزاران آن-بايد دست کم يك جايش خراب باشد.

نور تغيير مي كند.توران جلو مي آيد و نزديك چراغهاي پاي صحنه مي ايستد.پرده ها بسته مي شود.

توران: من ديروز با مافوق بالا ترم صحبت كردم.رییسم از اينكه جاثليق سزدهم در قضيه مداخله كرده و البته با اينكار ديگر بزرگان را شورانده بسيار ناراحت است.جاثليق سيزدهم بيهوده بر آتش اين ماجرا مي دمد.من گفتم كه بنظر من بيش از حد درباره سوابق و عقايد جناب علي بحث كلي مي شود كه با شرايط ضربتی اينگونه اعمال سازگار نيست.ما فقط مي خواهيم كه علت انجام اين نوع اعمال در زمان خاص را بيابيم.مرزداران مرتب عقب نشيني مي كنند و شك شگفت پيشروي.ما بايد حد فاصل عقايد ذهني و شرايط عملي آنها و كارهاي عيني شان را معين كنيم.بايد معين شود كه اينگونه كشتار ها -مخصوصا تحت لواي عرش اعلا- تحت جذبه روحاني يا اطاعت از فرمان نايبان و بي اختيار يا دليل ديگري است.وهمچنين كه تا كي بيم چنين كارهايي خواهد رفت.اين خط قرمزمرز تخطی ناپذیر قوانين الهي است.
توران به صحنه باز مي گردد.


صحنه چهارم
توران: چيزي كه مورد علاقه من است. جناب علي.جنبه عملي قضاياست.در نظر من ذهنیت پیرامون قضايا مهم نيست.عواقب آن مهم است.شما بايد اقدامات لازم را جهت رفع فتنه از پيرامونتان اعمال مي كرديد.اين طور نيست؟
علي: بله
توران: به عقيده شما آيا صلاح است كه براي مثال يك نفر بيگناه را آگاهانه-بخاطر مصالح جمع- درمیان جمعی از گناهكاران به ملكوت اعلي فرستاد؟
علي: كي؟در آن روزها يا حالا؟
توران: فرض كنيم حالا.
علي: نه.
توران: در آن روزها چطور؟
علي: در آن روزها استثنا در اين قاعده به نظر من ممكن تر مي رسيد.
توران: چرا؟
علي: در آن روزها كساني كه قصد نابودي مارا داشتند و همچنين توان انجام اين كار را بسيار بيشتر بود.
توران: شما در آن زمان نمي دانستيد كه امكان وجود بیگناهان بسيار در جمع اسرايتان هست؟
علي: بله....اما تا آنجا كه به جنبه عملي قضايا مربوط است آقاي توران.در بني قريظه هيچ جنبنده اي كه از شمول پيمان منعقده ميان ما خارج باشد وجود نداشت.
توران : شما جناب علي هيچكس را-برغم این پیمان- بيگناه تشخيص نمي داديد؟
علي:نه. هیچ تفكيكی نمي كردم.
توران: چرا؟
علي: به علت مساله تعارض در وفاداري وشک درلزوم اجراي فرامين صادره.
توران: تعارض در وفاداري به چه كساني؟
علي: به رهبر عالي واهداف عاليتر
توران :صحيح
راد: به هر جهت به نظر شما احتمال وجود بیگناهان محل اعتبار نبود؟
علي:اساسا از ذهنم اینجور فکرها را رانده بودم.
راد: در اتفاقات بعدي چطور؟شما چه آزمايشي به كار مي برديد براي تعيين اين كه فلان كس فلان اسير برايتان خطرناك است يا خير؟
علي: من برداشت شخصي خودم را نسبت به آن شخص گزارش مي دادم.-حالا رهبر هر كه كه بود-......پيداكردن بيگناهان در بلبشوي نبردها و حتي پس از آن خيلي مشكل بود.ما در اوضاع بسيار دشوار ي كار مي كرديم.
راد:جناب علي شما به سوال من جواب نداديد.
علي: لطفا سوالتان را تكرار كنيد.
راد: شما چه آزمايشي به كار مي برديد براي اين كه خاطرتان جمع شود كه فلان اسير برايتان خطرناك است يا خير؟
علي: چه آزمايشي؟در مورد كي؟بني قريظه؟
راد: مثلا بله
علي: آدم فرمان عالي را كه به صحت آن اطمينان دارد رها نمي كند .آنزمان كارها بسيار ساده تر بود."گروهي را كشتيد و گروهي را اسير كرديد"آیه الهی منزل. بي هيچ مواخذه اي.
راد: خوب حداقل نمي شد كه جنگجويان را تفكيك كرد؟
علي: خوب نمي توان از ديگران هم غافل بود....حتي كودكان..همانطور كه بعدها فرزندان آنها در كار ما فتنه كردند و همه مان به چشم ديديم.
راد: كودكان آنها هم مظنون بودند؟
علي: نه ولي هميشه اندكي ترس هست...ولي بنا به گفته سعد زنان و فرزندان کوچکشان را به اسارت برديم و نكشتيم.بسياراني بوده اند كه هيچ چيزي را بر جاي نگذاشته اند.تاريخ گواه است.
كسري:(علاقمند.به علي رو مي كند)معذرت مي خواهم.شما كعب يهودي را مي شناختيد؟
علي: نه چندان
كسري: اين آدم چگونه آدمي بود؟من انگيزه هايش را درك نكرده ام.نزاعش با شما بر سر چه بود؟
علي: گويا ترس بزرگي داشت......
كسري: ترس؟از چه حيث؟
علي: احتمالا حفظ توازن قدرت.توازن در قدرت مستقر در منطقه.قبل از ما نوعي تعادل ميان اقوام و قبيله هاي پيراموني برقرار بود.آنها مدتها بود كه مقيم بودند واكنون خطر را احساس مي كردند.
فروهر: جناب علي اينگونه ترسها از نظر شما چه وزني داشت؟
علي: طبيعي بود.
راد: آقاي رییس اجازه مي دهيد بنده ادامه بدهم؟
فروهر: بله بفرماييد.
راد:به پايان رساندن اعدامهاي بني قريظه چقدر طول كشيد؟
علي:يك صبح تا عصر.گمان مي كنم.
راد: كارسختي نبود؟
علي: بله.بود.
راد : با ديگر اقوام يهودي هم نبرد كرديد؟
علي: بارها
راد: فكر نمي كرديد كه همچين اقداماتي ممكن است باعث كينه ديريني گردد؟
علي: نه
راد: به ذهنتان بهيچوجه خطورهم نمی كرد؟
علي: من گمان نمي كنم وظيفه داشته باشم وقتي كه پيروزي در پيش است و فرمان صريح -از چيزهايي كه زماني ممكن است رخ دهند ترس و واهمه اي داشته باشم.
راد: شما مي دانيد كه هم در آن موقع و هم سالها بعد كينه اي كه قسمتي از آن به اين ماجرا باز مي گشت سرباز كرد؟
علي : من مي دانم كه در در قرن بيستم ميلادي اين اتفاق رخ داد.
راد: چرا؟
علي: لابد آنها هم ديدگاهي مثل ما داشتند و شرايط ايجاب مي كرده است.
راد: شما رفتار آنان را صحيح مي دانستيد؟
علي: صحيح نمي دانم ولي مي فهمم.
و در ضمن من غلط مي دانم كه شخصي را بعلت نتايج احتمالي اعمال وعقايد گذشته اش به محاكمه بكشانند.من اين را غلط مي دانم.
راد: جناب علي اكنون ما داريم درباره نحوه رخ دادن اينگونه اتفاقات در جنگ بحث مي كنيم و درباره اقدامات ناخوشايندي كه احتمالا پس از آن رخ داده است هم.
علي: مي دانم هستند آدمهايي كه مي خواهند آنقدر دست وپاي مارا ببندند كه ديگر هيچ كار مهمي امكان پذير نباشد.
راد: در مورد رهبر عاليتان.آيا صحيح است اگر من بگويم كه وفاداري طبيعي شما به ايشان نسبت به فرمان وجدانتان مي چربيد؟
علي: من قبلا توضيح داده ام كه چنين تعارضي در وفاداري من وجود نداشت.
راد: بنا بر اظهارات شما درنامه تان گویی عقيده داشته ايد كه براي مقامات بالاتر شما مهم بوده است-لااقل در آن مقطع-كه كار يكسره شود ولي شما ازهرگونه ابراز جدي شك و ترديد وایراد خودداري كرده ايد.اينطور نيست؟
علي: بله.
راد: شما بهیچوجه بر اين نظر معترض نشديد.نخیر؟
علي: نه
راد: من همين نكته را مي خواستم بدانم. جناب علي.
تغيير نور.نامدار به طرف چراغهاي پاي صحنه مي آيد.پرده ها بسته مي شود.
نامدار: عده اي مي گويند ما وقايع گذشته را از نقطه نظر حال مي سنجيم.بله.درست است.چون ما داريم تحقيق مي كنيم كه اينگونه اعمال امروز هم به اين سادگي امكانپذير هست يا نه.چيزهاي نسبي زيادند اما حقايقي هم هستند كه نمي توان به سادگي بر آنها قلم عفو كشيد و به آساني از آنها گذشت.اين اساس بارگاه متعال بايد باشد.مخصوصا در اين مورد خاص كه الزام نظامي شگفتي نيز وجود نداشته است.سوالات ما واقع بينانه است . سوالات ما مدعي عدالت مطلق و خلوص مطلق اخلاقي نيستند.اما اينها گفته هايي عملي هستند و من از بيان شدن اين جور بحثهاي اصولي شادم.يعني از اين رفع شدن مانع قدوسيت حريم اشخاص.ما بايد صاف و پوست كنده ببينيم كه اعدامهاي چون بني قريظه بر چه اساس بنياد گرفت؟و چه عواقبي در پي داشته است و خواهد داشت.و آيا در آينده مي توانيم چنين عواقبي را تحمل كنيم يا نه....اين دام تاريخ است –دامي براي نابودي قدوسيت بارگاه الهي –كه باعث صراحت و خشونت و سختي اقدامات ما مي شود.
پرده بسته مي شود.



















































صحنه پنجم
راد: جناب علي ممكن بپرسم كه آيا دادخواهي هايي را كه به مناسبت سالگرد بني قريظه رسيده ديده ا يد يا نه؟
علي: مقداريش را ديده ام.
راد: كعب بن اسد هم دادخواهي كرده است؟
علي: بله.
راد: چه نوشته؟
علي: يك شكايت معمولي پس ازسالها شكست.لابد شما يك كپي از آن در پرونده تان داريد.
راد: (با لبخند)....شما هنوز اورا دشمن مي دانيد.اينطور نيست؟
علي: نخير.
راد: در نامه شما به هيات بررسي در صفحه 22 شما گفتگويي را نقل كرده ايد كه در آن سال با كعب داشته ايد. اين گفتگو كجا واقع شد؟
علي: در خانه من.در مدينه.
كسري: معذرت مي خواهم.من ميل داشتم قدري بيشتر در باره آن گفتگو ها بدانم.كعب چه جور آدمي بود؟
علي: يكي از بزرگان يهود بني قريظه بود.
كسري: رهبر؟
علي: نخير.ولي مشاور عالي قومش بود.
كسري: چگونه كسي بود؟
علي: يكي از اندك نفرات خردمندي كه آدم در طي يك عمر مي تواند ببيند.
راد: شما در نامه تان لب گفتگورا نقل كرده ايد.حالا جناب علي من ميل دارم خواهش كنم كه شرايط و محيط اين گفتگو را براي ما شرح دهيد و در صورتي كه ممكن باشد عين گفتگو را براي ما نقل كنيد.
علي: من فقط مي توانم مضمون گفتگو را برايتان نقل كنم نه عينش را.
راد: بسيار خوب بفرماييد.
علي: يك روز براي ديداري به مدينه با تعدادي از همراهانش آمد و شب ميهمان ما بود.در منزل من.
فروهر: ببخشيد خودش را وعده گرفته بود؟
علي: فكر نمي كنم.....جدا از رسم ميهمان نوازي ما..بيشتر به خاطر اطلاع يافتن از شرايط جديد و كسب اخبار و بازنگري درتوافقات و اينجور مسايل بود.
فروهر: جناب علي بنظر من خيلي اهميت دارد كه شما حتي الامكان اين قضيه را به تفصيل بيان كنيد.
علي: بسيار خوب....آنها به خانه ما آمدند و شامي خورديم و در باره آخرين اخبار رسيده صحبت كرديم...شايد درباره خبر آماده سازي مكيان براي نبردي بزرگ هم صحبتهایی كرديم..چون اندكي قبل از آن واقعه بود......
فروهر: خود كعب اين قضيه را پيش كشيد؟
علي: نمي دانم..شايد هم من بر اساس اطلاعاتم اين بحث را پيش كشيدم...ولي بهر حال گمان مي كنم كه آن شب اين بحث بود.به هر صورت يك نكته مسلم است:آنها بشدت از ما عصباني بودند وازنتايج اقدامات ما مي ترسيدند.
فروهر:چرا؟
علي: شكست بني قينقاع و بني نضير يهودي به دست ما حساسشان كرده بود و نيز بشدت از ترورهاي كه ما انجام داده بوديم دلچركين بودند.
فروهر: مگر همپيمان آنها بودند؟
علي: بهر حال مربوط بودند......از يك دين بودند وبشدت احساس خطرمي كردند.
راد: كعب از شما چه مي خواست؟
علي: من يقين ندارم كه در آن مقطع كعب چيز خاصي مي خواست..به من گفت كه يهوديها بسيار عصبانيند براي اينكه اقوامشان و خودشان را تهديد كرده و مي كنيم.و نيز براي تغيير دين به ديگران فشار مي آوريم.
راد: این عقيده خود او هم بود؟
علي: قاعدتا بله.کعب رامطمينا از نبردهاي احتمالي در پيش آگاهش كرده بودند و شايد هم نقض پيمانشان با ما را ازاو خواسته بودند.بهرحال انكار نمي شود كرد كه در شرايط آنروزگار حتي قبل ازجنگ احزاب ما هم از آنها احساس خطر مي كرديم.چون به ما بسيار نزديك بودند.
راد: آنچه گفته شد همين بود؟.
علي: نه از ترورهاي ضروری هم كه كرده بوديم گفت.
راد: ترور چه كساني؟
علي: از ترور بعضي بزرگان يهودي مثل كعب بن اشرف يا ابو رافع
راد: كعب بن اشرف كي بود؟
علي: يكی از بزرگان يهودي
راد: چرا ترور شد؟
علي: هجاي پيامبر را گفته بود.
راد: فقط همين؟
علي: اين چيز كمي نبود.
راد: من تا بحال اسمش را نشنيده بودم.
فروهر: كعب به آماده سازي مكيان براي جنگ احزاب اشاره اي هم كرد؟
علي: نه مستقيما
راد: شما چيز خاصي به او نگفتيد؟
علي: من فقط صحبت كوتاهي درباره اعتقادات خودم كردم و فقط يك چيز را به او گفتم.
راد: چه چيزي؟
علي: اينكه كه بهيچوجه از كارها و اعتقادات خودمان كوتاه نخواهيم آمد.كه اينها كار الهي است..........بهيچوجه
راد: كار الهي؟حتي وقتي ترور مي كرديد؟يااعدام دسته جمعيشان؟
علي: بله.حتي با وجود اينها.هدفمان عالی بود و فرمانهایمان متعالي.
و اينكه غالبا هم زور و اجبار و اعدام نبود..........گاه گاه.بر اساس شرايط.
راد: پس از آن گفتگو تصميم به آماده سازي براي جنگ نگرفتيد؟
علي: نه..در آن دوران ما همواره براي جنگ آماده بوديم.
نامدار: در همانجا تصميم به محوشان نگرفتيد؟
علي: نه ربطي نداشت...ما مطيع فرمان بوديم.
راد: ولي مدتي بعد جناب علي شما مشابه اين صحبتها را درباب لزوم نابودیشان با صداي بلند فرياد زديد و گفتيد كه از کجا به خاك مذلت و نابودي فرو افتاده اند.نگفتيد؟
علي: يك رسم قديمي بود.رجز خواني مي كرديم.
راد: پيامبر به شما مستقيما نگفته بود كه در باب وجود بني قريظه احساس خطر مي كند؟
علي:چیزهایی در اینباره به سعد بن عباد-رییس قوم خزرج-گفته بود.
راد: سعد بن عباد به شما چه گفت؟
علي: او تنها گفت كه وحي در اين باب صادر شده و حكم قطعي است.
راد: هيچ در باب لزوم اجرای اين وحي احساس شک نكرديد؟
علي:نه.فكر كردم حتما خيري در آن هست.سعدبن عباد به رهبر عالی نظر موافق مرا اطلاع داد و بعد با هر دوي آنها صحبت كردم.
راد: چيز خاص ديگري شنيديد؟
علي: نه.همان حكم را شنيدم.منتها با تفصيل بيشتر.نتيجه حكميت هم تاكيد را بيشتر كرده بود و كار ما را ساده تر
راد: متن وحی چه بود؟
علي: "گروهي از آنان را كشتيد و گروهي از آنان را به اسارت گرفتيد...از اهل كتاب..... پس از آنكه دشمني كردند"بی هیچ مواخذه ای
متن صريح بود.حكم هم نحوه را تعيين كرد.
راد: حكم كه بود؟
علي: سعد بن معاذ
راد: بنظر شما ..آيا سعد بن معاذ از موضع پيروي از قدرت برتروفرصت طلبی حکم نداد؟
علي: غیر ممکن نیست.
راد: ایرادی نداشت؟
علي: بهرحال شاید لازم بود.... يهوديها هم ..بناچار حكميت اورا پذيرفتند پس از محاصره طولانيشان.
راد: در اين صورت حكم نابوديشان را پذيرفته بودند؟با آغوش باز؟
علي:خوب....جنگ تبعات ناخوشايند بسياري دارد.
راد: جناب علي اينها توجيه نيست؟
علي: نه.
راد: و آيا پس از صدور حكميت زمين و زمان را زير و رو نكردند؟
علي: ( با لبخند)...نه..ما مثل باز شكاري بر سرشان بوديم.. آشوبهاي پراكنده اي شد اما در چنگال ما بودند.
راد: کافي است.(خطاب به رییس)....حالا من ميل دارم اظهارات سعد بن معاذ را به عنوان شاهد بشنویم.
نامدار: فقط يك سوال از علي...فكر نمي كنيد كه براي تعیین حکم و برای صدور آن حكم دست به يكي شده بود تا بجای انتخاب یکنفر بیطرف -كسي ازمهاجمان زخم خورده انتخاب شود؟
علي: گمان نمي كنم...نه
نامدار:متشكرم
فروهر: حالا ما يك شاهد داريم .سعد بن معاذ حكم اين ماجرا ورییس قبيله اوس.سعد شاهدي است كه آقاي راد اورا احضار كرده است و از اوسوال خواهد شد.

يك مامور سعدبن معاذ را از دست راست وارد مي كند و اورا به جايگاه شهود مي برد .سعد لباس عادي بر تن دارد و با خشم به اعضاي هيات نگاه مي كند.
فروهر:جناب سعدبن معاذ به خدا سوگند مي خوري كه در شهادتي كه به هيات مي دهي حقيقت و تمام حقيقت را بگويي و چيزي جز حقيقت نگويي؟
سعد: سوگند می خورم.(می نشیند)
رییس: اول چند سوال درباره سابقه خودتان.چه مدارجی را طی نموده اید؟
سعد: از بزرگان اعراب بوده ام.رییس قبیله اوس.و حکم در غایله بنی قریظه.
رییس: چند بار به حکمیت پرداخته اید؟
سعد: در میان قوم خودم بارها و در میان دیگر اقوام هم گاهی.
رییس: حکمیت چه خصوصیتی طلب می کرد؟
سعد: مردمداری.اقتدار.قدرت و آگاهی از شرایط روز.
رییس: و بی طرفی ؟
سعد : نه الزاما.......لزوم حکمیت اکثرا از روی ناچاری طرفین و به امید شرایط و حکم اندکی مساعدتر بود.
رییس: می توانید ماجرای حکمیت بنی قریظه را برای ما نقل کنید؟
سعد: آنزمان در بستر بیماری بودم.درانتهای محاصره بنی قریظه و زمانی که دست آنها از هر جا کوتاه شده بود حکمیت را میان سپاه محمد و قبیله بنی قریظه پذیرفتم.
رییس: اینکار شگرد خاصی طلب می کرد؟
سعد: شاید.......اگر شگرد خاصی طلب کند ..احتمالا بنده این شگرد را داشته ام.بنده از وضع و ذهنیات دو طرف دعوا مطلع بودم و می دانستم چگونه حکم کنم که صلاح در آن باشد.
رییس: تشخیص مصلحت کار؟
سعد: بله.
گورانی: آقای رییس ممکن است بنده برای ثبت در پرونده بپرسم که شغل اصلی جناب سعد چه بوده است؟
سعد: جنگاور و بازرگان.(می خندد)از یک خاندان بزرگ و قدرتمند عرب.
نامدار: آقای رییس ممکن است از جناب سعد بپرسم که آیا به میل خودشان برای ادای شهادت به اینجا آمده اند؟
رییس: جناب سعد؟
سعد: بله.
راد: جناب سعد مایلم از شما بپرسم که چه اتفاق خاصی حکمیت را به شما واگذار کرد؟
سعد: چه عرض کنم..... شاید درنظر آنها(لبخند می زند) میان آنهمه جنگاور خونخوار آماده دریدن..شاید طبق آشنایی های دیرین کاری و قومی من را مناسبتر می شناختند.دشواری کار و به تنگنا رسیدن مردم محاصره شده بنی قریظه و احتمالا لزوم یکسره شدن و تعیین تکلیف این غایله که منهم بدان معتقد بودم والبته دست تقدیر سرنوشت بخت برگشتگان بنی قریظه را در بند حکمیت من قرار داده بود.
راد: این چگونه حکمیتی بود که شما معتقد به یکسره شدن کار آنها بودید؟
سعد: حکم من از احکام خود یهود هم بود و طبق قانون تورات عمل می كند. (از کتاب می خواند)در تورات، كتاب تثنیه، باب بیستم دستور ۱۳ و ۱۴ آمده است: «چون به شهری نزدیك آیی تا با آنان جنگ نمایی، آنها را برای صلح ندا كن و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازه ها را برای تو بگشاید آنگاه تمام قومی كه در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت بنمایند. و اگر با تو صلح نكرده و جنگ نمایند پس آن را محاصره كن و چون یهوه خدایت آن را بر دست تو بسپارد جمیع مردانشان را به دم شمشیر بكش، لیكن زنان و اصحاب و آنچه در شهر باشد یعنی تمامی غنیمت اش را برای خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را كه یهوه خدایت به تو دهد بخور.» در ماجرای بنی قریظه نیز طبق قوانین و معیارهای خود یهودیان عمل شده است.
راد: چگونه تشخیص دادید که این حکم در آن شرایط و روزگار حق است.....دقیقا عین حکم چه بود؟
سعد: حکم من این بود:همه مردانشان را بکشید. زنان و فرزندانشان را به اسارت ببرید و اموالشان راهم به غنیمت ببرید.
راد: این حکم را بتنهایی صادر کردید؟
سعد: بله.
راد: الان فکر نمی کنید که صدور این حکم و سختگیری مندرج در آن یه شما بنوعی القا شده بود ؟
سعد: نه.با وجود آنکه بشکلی آشکار پس از آزار واذیت مردم مدینه توسط بنی قریظه این حکم بشدت مورد درخواست عامه مردم بود و کسی نیز از بیان این خواست ممانعت نمی کرد ولی فکر نمی کنم در حکمیت من تاثیری گذاشته بود.من از فرمان کتاب مقدس خودشان و رعایت مصلحت طرف مقابلشان پیروی کردم.
راد: جناب سعد شما بعد از صدورحکم چه اقدامی کردید؟
سعد: برای پیشگیری از بروز آشوبهای احتمالی توصیه کردم که هر چه سریعتر کار این قوم را یکسره کنند .سرعت عملشان قابل تحسین بود.
راد: چرا به این سرعت؟
سعد: لازم بود.خطر آشوب و آسیب از کسانی که آب از سرشان گذشته..جدی بودو حکم هم که صادر شده بود.
راد: هیچکس تقاضای بازنگری نکرد؟
سعد: اینجور قضاوت برگشت ناپذیر است. بزرگان آنها بشدت معترض بودند اما درخواست من..تنها اجرای سریع حکم و ختم غایله بود..همین
راد: هیچ شک نکردید؟
سعد: نه..قبل از صدور حکم از خدای خود خواستم که یاریم کند تا حکم درست را صادر کنم.شک معنا نداشت.
كسري: جناب سعد..بنده خیلی خوشوقتم از اینکه بالاخره موفق به زیارت جنابعالی شدم و می توانم با شما صحبت کنم.
سعد:منهم خوشوقتم.
كسري: اختیار دارید...برعکس....شما امروز از جالبترین قضات تاریخ هستید...(می خندد) بنده قصد ندارم زیاد مصدع اوقات گرانبهای شما بشوم اما......
سعد: هیچ اشکالی ندارد.
كسري: جناب سعدشما در میانه راز و نیازتان قبل از صدور حکم ..هیچ به این فکر نیفتادید که ممکن است دست کم بیگناهانی که نه در جنگ و نه در فتنه گری دستی نداشته اند در میان این افراد باشند؟
سعد: بله..همیشه این امکان هست..اما در آن وضعیت مصلحت کار مهمتر بود و کاری نمیشد کرد.
كسري: بله..خوب بعضی اشخاص هستند که عقیده دارند که گاه مصلحت ایجاب می کند که همه مخالفانمان را به یک چوب به مسلخ ببریم.می شود درک کرد(نیشخندی می زند)
سعد:لزوم ختم فتنه انگیزی در اولویت بود.
كسري: این فتنه انگیزیها پایان گرفت؟
سعد: نه ولی در فتوحات آتی مان ترس ناشی از آن واقعه بسیار موثر بود و مانع از کشتار بسیاران دیگری شد که آنها هم به همان اندازه بیگناه بودند.
كسري: این فتوحات چگونه صورت گرفت؟
سعد: با پشتوانه ایمان الهی...گاه با صلح وگاه با جنگ.اما ترس از این گونه رخدادها هم بسیار موثر بود.انکار نمی شود کرد.
كسري: این عدالت بود؟
سعد: شاید نه کاملا .اما به مقاصد بزرگ در پیش می ارزید.عین مصلحت بود.
كسري: البته مصلحت شما؟
سعد: مصلحت ما و دین ما.
كسري: فکر می کنی مقاصد بزرگ محقق شد؟
سعد: نه کاملا.
كسري: ایراد کار کجا بود؟
سعد: نمی دانم...شاید تزلزل و نبود قاطعیتهای بعدی.
كسري: لطفا بفرمایید که اجرای اعدامها بر عهده چه کسانی بود؟
سعد: علی و زبیر.اما باید دانست که آنها دخالتی در صدور حکم نداشتند و تنها مجری امر بودند.همین.
كسري: البته مسلم است.ما که به وفاداری بی قید و شرط آنها سو ظنی نداریم...چنانکه به صحت کار خود جناب عالی هم سو ظن نداریم...(می خندد و آقای رییس را نگاه می کند)اینها هیچ معنایی ندارد آقای رییس!ما باید بدنبال حلقه مفقوده باشیم.اینها مارا پیش نخواهد برد.
(سعد را نگاه می کند)متشکرم
سعد: بهر حال این جزیی نگری شما بیفایده و ناکاراست
قضات قدیم قضاوت را تا این حد پیچیده نمی کردند.
(نیشخند) قضاوت ساده تر از این حرفهاست.
نامدار: مصلحت بالاتر است یا عدالت؟
سعد: البته عدالت.اما هر نوع عدالت بر مبنای مصلحت امر می بایست باشد.
نامدار: اگر قضیه عکس می شد و آنان سواره بودند و تصمیم به چنین کاری می گرفتند و رعایت مصلحت را لزوم این امر عنوان می کردند.از دید شما پذیرفتنی بود؟مصلحت از طرف چه کسی و تا کجا معتبر است؟حد خود مصلحت را چه قانونی معین می کند؟
سعد: دقیق معین نمی توان کرد.حد معینی مخصوصا در موارد حساس نمی توان یافت.مورد بمورد می تواند تفاوت کند.احساس وتصمیم قاضی در آن هنگام معتبر است.
نامدار: فکر می کنید که این توضیح برای افراد زیر تیغ هم قانع کننده است؟
سعد: من بر این حس در مواقع لزوم تکیه کرده ام .
راد: جناب سعد پس شما منطق مقتدری که لزوم این کشتار را اثبات کند در اختیار ندارید؟
سعد: منطق ما قدرت ما بود و الزام حفظ آرمان بزرگمان.
راد: بهر حال شما معتقدید که در چنین موارد عمده ای نمی توان خط کشی دقیقی کرد اینطور نیست؟
سعد: بله. و گمان می کنم که تا در عمل در گیر اینگونه ماجراها نشوید .منطق کار را درک نخواهید کرد.
شما از دور دست بر آتش دارید.
راد: هیچ کس از سپاه مدینه مخالف جدی این حکم نبود؟
سعد: نه....فکر نمی کنم...شاید اندک کسانی مخالف بودند اما در آن- شور جمعی چشمان خونریز- کسی جرات اظهار نظر پیدا نمی کرد و اگر هم بود من مطلع نشدم.
راد: پس در صدور این حکم پشتتان قرص بود؟
سعد: درمیان اقوام بدوی صحرانشین کسی با رییس قوم مخالفت نمی کند.
راد: متشکرم.جناب سعد
رییس: (خطاب به وکلای علي) آقایان میل دارند ازجناب سعد سوال کنند؟
ساعد:بله........جناب سعد چه پیمانی میان شما و بنی قریظه منعقد بود؟
سعد: پیمان حسن همجواری.پیمانی قاطع و محکم.
ساعد: موضوع پیمان مذکور چه بود؟
سعد: که در کار یکدیگر و در کار بازارگانان و اهالی یکدیگر اخلال نکنیم و الا جان و مالشان هدر است.
ساعد: یهودیهای بنی قریظه هم آنرا امضا کردند؟
سعد: بله.
ساعد: پیمان را شکستند؟
سعد: بله.در آن چندبار اخلال کردند.
ساعد: در ماجراهای قبل و بعد از جنگ احزاب چطور؟
سعد: اطلاعات نظامی مرتبط با سپاه و استحکامات مدینه را از طریق جاسوسان خود به ایتلاف قریش می رساندند.در هنگامه ضعف ناشی از جنگ احزاب و در هنگامی که سپاهی در مدینه نبود نیز- دست کم- تصمیماتی برای حمله به مدینه داشتند .
راد: شما نیز در پیمانتان اخلال نکردید؟
سعد: نه........نه چندان
راد: شما جاسوسی آنها را نمی کردید؟تصمیمی برای حمله به آنها نداشتید؟دیگران را علیه آنان تحریک نمی کردید؟بعضی از سران و بزرگانشان را ترور نکردید؟
سعد: شاید.....بهر حال اینگونه اتفاقات هم رخ می داد.
ساعد: در این مدت موارد مذکور را به آنها اطلاع نمیدادید؟
سعد: بهرحال گوشزد می کردیم.
ساعد: چه می گفتند؟
سعد: ابراز بی اطلاعی و بیگناهی می کردند.
ساعد: با آنها مماشات نمی کردید؟
سعد: مماشات خیر.بر لزوم رعایت حسن همجواری تاکید می کردیم.
ساعد: آیا شما عواقب سختی را بر نتایج مماشات با مردمان پیمان شکاف بنی قریظه احتمال نمی دادید؟
سعد: بله.امنیت مدینه در خطر بود.برای فتوحات بزرگتر باید ازامنیت خانه مان مطمین می شدیم.
ساعد: آیا جز اینست که پیامبر حکم شما را حکم الهی دانست و تایید کرد...اینطور نیست؟
سعد: بله.
ساعد: فکر می کنید که حکم صادره تان مرضی درگاه حق است؟
سعد: بله...از صمیم قلب.مطمینم.تایید پیامبر هم بر این امر گواست.
ساعد: من دیگر سوالی ندارم.
رییس: آقایان بازهم سوالی از جناب سعد دارند؟
كسري اشاره میکند.
رییس: آقای كسري
كسري:
من همیشه میل داشته ام در این باب نظر قاضی این حادثه را بشنوم.برای من جالب است.این موضوع کلی است.به عقیده شما جناب سعد..تا چه حد امکان داشت تا در صدور این حکم ملایمت به خرج داد؟
سعد: امکان پذیر بود..انکار نمی کنم....اما گاهی ضربات سهمگین برای سد شکنی و تکان دادن دیگر معارضان حیاتی است.
كسري: این ضربه می بایست بر سر بنی قریظه فرود آید؟
سعد: همه باید متوجه باشند که خشم آنروزهای ما خشم مقدس کارگرانی بودکه هر مانعی را کنار میزنند تا بنایی بزرگ را پی ریزی کنند.گاه برای دستیابی به اهداف بزرگ ناچاریم که چشمانمان را بربعضی از اتفاقات ببندیم.
كسري: نمی دانم..من که خوشم نمی آید.... راستش شنیدن نظرت برایم دردناک بود.
رییس: بازهم سوالی هست؟آقای توران
توران: بنظر شما آیا بازمانده اعتقادات جاهلی گذشته هم درشدت خشونت و تایید این اقدام نقشی بر عهده نداشت؟
سعد: بدون شک.هر چند شاید نه خیلی زیاد.
توران: آيا شما كعب بن اسد را رقيب يهودي نالايقي مي دانستيد؟
سعد:نخير. كعب لايقترين مشاوريهودي بود كه من تا آنزمان ديده بودم.اما در ميان قوم خود برش لازم را نداشت و در روزگار پر آشوب گوش بفرماني يك امر حياتي است.
توران: متشكرم.
فروهر: اگر سوال ديگري نيست......-از اينكه زحمت كشيديد و براي كمك به ما به اينجا تشريف آورديد تشكر مي كنم.
سعد بر مي خيزد و از اتاق بيرون مي رود.
از جناب كعب خواهش كنيد تشريف بياورند.
يك مامور از اتاق بيرون مي رود تاكعب را بياورد.
راد: براي تكميل پرونده جناب علي .از كي توجهات رسمي به اين اتفاق جلب شد؟
علي: تا مدتها پس از اين واقعه چندان صحبتي –حتي در ميان قوم خود من- وجود نداشت...بنوعي فراموش شده بود...و تا مدتها پس از آنهم حتي در تاريخنگاريهاي رسمي و غير رسمي هم نامي و ياد چنداني از اين اتفاق نبود تا زمان نگارش تاريخ طبري كه مدتها پس از آن بود و بعدترهم بصورت پراكنده اشاراتي مي شد.
راد: زمان نگارش تاريخ طبري كي بود؟
علي: دويست سيصد سال بعد .
راد: موضع آن چه بود؟
علي: موافق اما متزلزل...توجيه تراشيده بود.
راد: ديگران چطور؟
علي: گروهي از اساس اين اتفاق را انكار مي كردند...گروهي موافق جدي بودند و اكثريت سعي مي كردند خاطراتش را از يادها ببرند...
راد: سعي بر از يادبردن آن دست و پا زدن بيهوده اي نبود؟
علي: من از اين جنبه نگاه نمي كنم....تنها اجراي تكليف برايم مهم بود و هست....همين.
راد: علت اين تزلزل خاطره ها شك وترديد جدي شان نبود؟
علي: اهميتي ندارد..
راد: بهيچوجه؟
علي: اصلا
راد: چرا؟
علي: لابد برايشان قابل فهم نبوده است.
ماموري كه براي آوردن كعب رفته بود در را باز مي كند و نگاه پرسنده اي به رییس مي اندازد.
فروهر: جناب كعب هستند؟
مامور كعب را به جايگاه شهادت راهنمايي مي كند.
جناب كعب آيا ميل داريد به قيد سوگند شهادت بدهيد؟
كعب: بسته به نظر آقايان وكلا يا اعضاي هيات است.
فروهر: شهود قبلي به قيد سوگند شهادت داده اند.
كعب: در اين صورت بنده هم از آنها پيروي مي كنم.
فروهر: جناب كعب آيا به خدا سوگند مي خوري كه در شهادت خود حقيقت و تمام حقيقت را بگويي و چيزي جز حقيقت نگويي؟
كعب: سوگند مي خورم.
فروهر: لطفا در جايگاه قرار بگيريد.جناب كعب........ مسووليت شما در آنهنگام چه بود؟
كعب: مشاور عظماي يهوديان بني قريظه.
فروهر: رهبر نظامي چطور؟
كعب: مشاور نظامي.
فروهر: سفير حسن نيت هم...... اينطور نيست؟
كعب : در زمان صلح با دوام.. البته
فروهر: آقاي گوراني مي توانيد از جناب كعب بعنوان شاهد سوال كنيد.
گوراني: انعقاد پيمان حسن همجواري با مدينه را شما بر عهده داشتيد؟
كعب: بله.اما تصميم مشكلي بود.
گوراني: چطور؟
كعب: پيش بيني تغييراتي بزرگ در تراز قدرت در پيرامونمان لزوم عقد يك پيمان محافظ را با وجود شرايط تحميلي مندرج در آن ايجاب مي كرد...............مساله مشكلي بود.
گوراني: تصمیمتان چه بود؟
كعب: سعي كرديم نهايت استفاده را از زمان بكنيم ........برخورد اجتناب ناپذير را عقب بياندازيم و زمان بخريم.
گوراني: اجتناب ناپذير؟
كعب: بله.....نوبت ما هم فرا مي رسيد.
گوراني: چه نوبتي؟
كعب: نوبت زهر چشم گرفتن از ما.....همانطور كه به حساب تك تك ديگر قبيله هاي يهودي رسيدند.
گوراني: و شمادر اين ميان چه كرديد؟
كعب: اطلاعات جمع آوري كرديم....سعي كرديم در اين وضعيت متشنج متحد بالقوه بيابيم و خود را آماده كنيم اما اوضاع بر وفق مراد پيش نرفت....
گوراني: اين اخلال در پيمان نبود؟
كعب: در كنار تغييرات بسيار كه در اطرافمان رخ مي داد و احتمال فراوان خطر با وجود نيروي تازه نفس خشمگين داغي كه در كنارمان بسرعت قدرت مي گرفت ومخالفي نمي پذيرفت هيچ نبود...
گوراني: نتيجه داد؟
كعب: نه...بر وفق مراد پيش نرفت...
گوراني: چرا؟
كعب: وزنه ها برابر نبود....وبعد هم ساكنان بني قريظه گوش بفرمان و متحد نبودند....
گوراني: چه اتفاقي افتاد؟
كعب: به ناچار جنگيديم...به ناچار حكم نامناسب انتخاب كرديم و در برادر دسيسه هاي بي پايان گروهي سرمست از پا در آمديم..به فجيعترين صورت ممكن.
گوراني : اكنون جناب علي به جهت اجراي حكم در باب مردمان بني قريظه در مظان اتهامات سنگين قرار دارد....نظرتان در اين خصوص چيست؟
كعب: يك كلام...يك جنايت دهشتباربود....همين
گوراني: آيا خودداري جناب علي جانش را به خطر نمي انداخت؟
كعب: نه. اصلا...مقام بالايي داشت...ولي مي دانم هيچ مخالفتي نکرد....يك شور جمعي بود.....ميهماني خونريزان معتقد..........جشن خون
گوراني: ونه اقدامي براي رفع فتنه انگيزي فتنه انگيزان يهودي بني قريظه؟
كعب: اينها توهمات و توجيهات بيهوده است......ما تنها به لزوم تعادل قدرت و حفظ نفس خود اقدام مي كرديم كه طبيعي بود....و حتي اگر هم فتنه اي در كار بود كه نبود ......چه نيازي به درياي خون بيگناهان
گوراني: الزام اجراي تكاليف محوله يك سرباز هم توجيه است؟
كعب: حتما....انسانيت توجيه نمي پذيرد....
گوراني: آنها انسان نبودند؟
كعب: ضجه آنهمه كودك و زن و مرد بر دلشان اثر نمي گذاشت...نه ...اينها سفاكي پايان ناپذير و بيدرماني است.....بر دلش اثر نگذاشت؟هشتصد نفر اسير زير تيغ.....يك قساوت مطلق.
گوراني: حتي اگر حكمي منطبق بر متن كتاب مقدس يهوديان باشد؟
كعب: حتي اگر بر آن اساس باشد كه نبود........هزاران سال است که متون مقدس یهود در ریزترین جزییات هم تفسیر و بازهم تفسیر می شوند و در تعیین دقیق مصادیق و جزییات میان خود علمای بزرگ یهود تردید است (نگاهي به رییس مي كند).......بله...هميشه مي توان براي تفسير جنايت خود بهانه هايي يافت...هميشه همينطور بوده..
كسري: اين عجيب نيست؟
كعب: ازجناب سعد بپرسید.
كسري: سعد بن معاذ در اينجا شهادت داده است كه به عقيده ايشان علت اوليه پيمان شكني شما بوده است؟
كعب: حتي در صورت محال صحت....عقايد ايشان باشدت اعمال اجرا شده هيچ تناسبي داشت؟
اينجور حرفها همه باد هواست.
كسري: اگر شما در آنهنگام سواره بوديد و پيروز .در خصوص اسراي خود چنين تصميمي مي گرفتيد؟
كعب: به حكم همان موازيني كه بيان كردم ..خير...ما نه قصد كشورگشايي داشتيم نه روياي بزرگي در سر و نه مقاصد خاصي در پيش رو...هدف ما حفظ توازن بود....همين
گوراني: متشكرم جناب كعب
فروهر: آقاي راد شما ميل داريد از آقاي كعب سوال كنيد؟
راد: آقاي نامدار سوال خواهند كرد.
نامدار: جناب كعب..هيچگاه شرايط روزگار توجيه گر چنين وقايعي مي توانند باشند؟
كعب: پذيرش الزام شرايط روزگار در چنين مواردي بشدت برايم غريبند..من ميل ندارم درباره احتمال چنين چيزي حتي بحث كنم.
نامدار: اجتناب پذير بود؟
كعب:(سرش را تكان مي دهد) بله..بله
ساعد: اجتناب پذيري اين رویداد و لزوم اطمينان از امنيت پيراموني براي فتح روياهاي بزرگ با هم منافات نداشت؟
كعب: آقاي ساعد اگر كسي عميقاو در نهان وجودش قساوت خانه نكرده باشد هيچگاه و به هيچ دليلي راضي به صدور و اجراي چنين حكمي نخواهد گشت.مردمان بيچاره گروگان روياهاي هيچ كس نيستند.(با عصبانيت) يعني هيچ حد و مرزي وجود ندارد؟
ساعد: شما به سوال من جواب نداديد.
كعب: خير.حتما مي شد بدون اعدام دسته جمعي هم امنيت را حفظ كرد.
ساعد: اينگونه احتمال خطر كاملا برطرف مي شد؟
كعب: هر چيزي حدي دارد آقاي ساعد
ساعد: من حرف شما را نمي فهمم
كعب: بدا به حال شما
فروهر: آقاي ساعد من پيشنهاد مي كنم كه اين مطلب را مختومه كنيم.
ساعد: اسم ابو لبابه براي شما آشناست؟
كعب: بله
ساعد: اين شخص كه بود؟
كعب: يكي ازمردمان با وجدان مدينه كه خبرسرنوشت خونبارمان را زودتر به ما رساند..
ساعد: جاسوس شما بود؟
كعب: نخیر...تنها در روز آخر قبل از تسلیم شدنمان که سفیر سپاه مدینه در میان ما بود... در میانه صحبت با ما با حرکت دست بر گردنش به ما نشان داد که پس از تسلیم چه عاقبتی خواهیم داشت.همین...... قبل از حکمیت و قبل از صدور ادعایی وحی.....می بینید؟
ساعد: لطفا جواب خودتان را به سوال من محدود كنيد.
كعب: اما من حق دارم جمله ام را تمام كنم.......
ساعد: براساس مفاد پيمان حقي براي جمع آوري اطلاعات داشتيد؟
كعب: جواب اين سوال را قبلا داده ام.
ساعد: نمي خواهيد كه مسوووليت نفوذتان را بر عهده بگيريد؟
كعب: هر طور ميل شماست.
ساعد: من ميل دارم اين سوال من را جواب بدهيد.
كعب: ما كاري را كه مي بايست مي كرديم...... اوضاع پر آشوب ونفوذ جاسوسان مدينه در ميان ما جوابي مناسب را طلب مي كرد.
نامدار: شما ابولبابه را از جاسوسان خود مي دانستيد؟
كعب: نخير.تنها خبر مرگمان را زودتر اعلام کرد.
راد: آن خبر بكارتان آمد؟
كعب: نه...تنها تسلیم شدنمان را عقب انداختیم.
راد: انتخاب حكم مورد رضايت شما بود؟
كعب: رضايت از انتخاب حكم از ميان به خون تشنگان خود؟هرگز..........ناچار بوديم
راد: اين ناگزيري را نمي توانم درك كنم.
كعب: بله...درك كردني نيست مگر هنگامي كه شمشير آخته اي بر گردنتان باشد كه به هر طناب پوسيده اي چنگ خواهيد انداخت.
راد: مجبورتان كردند؟
كعب: ميان گزينه هاي بد و بدتر قرارمان دادند.
راد: احتمال تباني نمي داديد؟
كعب جواب نمي دهد و با حالتي عصبي مي خندد.
راد: جناب كعب دارم از شما سوال مي كنم.
كعب: مي دانم و جواب شما را نمي دهم.....(با دست سرش را مي گيرد)..اينها ديگر معني ندارد........ضجه ها مدتهاست در سرم طنين اندازست....شقيقه هايم مي كوبند.
راد: آقاي رییس........
كعب:ديگرچيزي اهميت ندارد.
ساعد: جناب كعب شما اينجا گفتيد كه اين ماجرا اجتناب پذير بود....دليلتان چه بود؟
كعب: ضعف آن مقطع ما و قدرت آنها...و نيز سابقه منازعات با ديگر اقوام يهود و توافقات با آنان......
و نيز احتمال وجود يك جو انسانيت....
نامدار: سعد بن معاذ معتقد بود كه ميبايست كار شما يكسره گردد چرا؟
كعب: از خود ايشان بپرسيد
نامدار: نظر شما چيست؟
كعب: تنفر ديرين قومي قبيله اي راهي براي تخليه پيدا كرده بود....لابد
نامدار: پس از انتخاب حكم احتمال صدور چنين حكمي را مي داديد؟
كعب: خير
نامدار: چرا؟
كعب: با تمام اينها....اينچنين كينه اي را پيش بيني نمي كرديم.
نامدار: اما آنها كار خود را داراي تاييديه الهي مي دانستند؟
كعب: بسياراني چنين توهمي داشته اند.
ساعد: چنين جوابي مرا به شك مي اندازد.
كعب:(خودداريش را از دست مي دهد)....سوالي هم كه اين جوان طرح كرد مرا به شك انداخت كه در اينجا غرض كشف حقيقت باشد!من از اين جنوني كه به چنين صحبتي مي انجامد بي اندازه نگرانم!
ساعد: شما فكر مي كنيد كه چنين ايده اي نمونه جنون است؟
كعب: من فكر مي كنم.....
ساعد: بله يا نه؟
كعب: من حاضر نيستم بله يا نه جواب بدهم.اگر شما به اين طريق ادامه دهيد...........
ساعد: خوب چه مي شود؟
كعب:(خودداريش را دوباره بدست مي آورد) هيچ.......
ساعد: بسيار خوب؟
كعب: من فكر مي كنم جنون ديرين ناشي ازروياهاي بزرگ براي همه بسيار گران تمام شده است.
موازين انساني و خوب را بر اثر ترس و تعصب و تنفر كنار مي گذارند در قالب رويايي بزرگ.....كاري كه بر سر ما آمد...كاري كه بسياراني پيشترها كرده اند و بعدها هم.......نه....رفتار انسان بر اثر گذشت زمان هم تغييري نكرده....
ساعد: پس حقيقت دارد كه شما اين تحقيقات را نمونه......
كعب: ديگر چندان تفاوتي نمي كند.مرده ها از گور برنخواهند خاست.
راد: آواي دوردست كشتگان عدالت را طلب نمي كند؟
كعب: ديگر نمي دانم.
نامدار: هيچ تنشنج و آشوب بزرگي پس از صدور حكم رخ نداد؟
كعب: بله اما چنگالهايشان را در تنمان فروبرده بودند..اسير بوديم و بي اختياردر انتظار لحظه نهايي.انتظار صفير شمشير اين مرد.
نامدار: متشكرم
فروهر: سوال ديگري نيست؟آقاي توران
توران: كينه هاي ديرين نقشي نداشت؟
كعب: بسيار
كعب: همچنين گفتارهاي پر بغض يقاتلون ...تقاتلون.با چاشني.خشم و تهديد
توران: هيچ مخالفتي از آن سو نديديد؟
كعب: خير....خشم مندرج در آن چشمان خونريز بيشتر و بيشتر طلب مي كرد .....هراس انگيز بود.
توران: متشكرم.
فروهر: خيلي متشكر...جناب كعب
كعب از اتاق بيرون مي رود.
جلسه امروز به عنوان تنفس ختم مي شود.از آقاي راد و آقاي گوراني خواهش مي كنم اسامي شهود بعديشان را به بنده لطف كنند.











































پرده دوم
صحنه اول
صحنه مثل سابق باز است. فیلم های مستند زیر روی پرده می افتد و گفتار زیر همراه آن خوانده می شود.
فیلم
نمایش پیاپی جنگها در روزگاران کهن که پوشش طرف مقابل در هر نوبت به شکلی دیگر در می آید و پشت سر هم عبور می کنند.صفوف اسیران ایستاده در بند در میانه نمایش.خون که باز هم چون آغازین صحنه بر پرده پاشیده می شود و اندک اندک پرده را یکپارچه خون می کند.
گفتار
جنگهای پیاپی.اسیران بسیار.بارش خون بر خاک.برتن.بر همه چیز.اعدامهای بیشتر.ترورهای بیشترو آرمان های بزرگ پیش رو.

فیلم
سالها بعد..مردان امروزی در صفوف مرتب.هیجان زده.با چشمانی به فراخی گشاده.حیرت زده و شادمان.با مشت های گره کرده .فریاد می زنند :صحیح است......صحیح است....
مردی بر فراز ایستاده با چشمانی خشماگین.دست تکان می دهد و آنها را نگاه می کند.
گفتار
"يوم الله واقعي روزي است که اميرالمومنين عليه سلام شمشيرش را کشيد و خوارج را از اول تا به آخر درو کرد و تا به آخر کشت. ايام الله روزهايي است که خداوند تبارک و تعالي يک زلزله اي وارد ميکند، يک سيلي را وارد ميکند، يک طوفاني وارد ميکند، به اين مردم شلاق ميزند که آدم بشويد. اميرالمومنين اگر بنا بود مسامحه کند شمشير نميکشيد تا ۷۰۰ نفر را يکدفعه بکشد. در حبسهاي ما هم بيشتر اين اشخاص هستند که مفسدند. اگر ما اينها را نکشيم هر يکيشان که بيرون برود آدم ميکشد. اصلاً آدم نميشوند اينها...."
"شما آقايان علما چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه ميرويد؟ چرا هي آيات رحمت را در قرآن ميخوانيد و آيات قتال را نميخوانيد؟ قرآن ميگويد بکشيد، بزنيد و حبس کنيد. چرا فقط شما همانطرفش را گرفته ايد که صحبت از رحمت ميکند؟ رحمت مخالفت با خدا است... محراب يعني محل حرب يعني مکان جنگ. از محراب ها بايد جنگ پيدا شود. چنانکه بيشتر جنگهاي اسلام از محراب ها پيدا مي شد. پيغمبر شمشير داشت تا آدم بکشد. ائمه ما همگي جندي نظامي بودند. همگي جنگي بودند. شمشير ميکشيدند آدم مي کشتند... ما خليفه ميخواهيم که دست ببرد و حد بزند و رجم کند."
"همانطور که رسول الله دست ميبريد، حد ميزد، رجم ميکرد و همانطور که يهود بني قريظه را چون جماعتي ناراضي بودند قتل عام کرد. اگر رسول الله فرمان داد که فلان محل را بگيريد، فلان خانه را آتش بزنيد، فلان طايفه را از بين ببريد، حکم به عدل نموده است... زندگي بشر را با قصاص تامين کرد، زيرا حيات توده زير اين قتل قصاصي خوابيده است. با چند سال زندان کار درست نميشود. اين عواطف کودکانه را کنار بگذاريد."



پرده سینما بسته می شود.
اعضای هیات و وکلای طرفین در جای خود قرار می گیرند.علي در جایگاه شهود است.رییس هیات جلو می آید و کنار چراغهای جلوی صحنه می ایستد.

رییس: من می ترسیدم که این اتفاق بیفتد و افتاد.رسانه ها نامه هیات و جواب علي را منتشر کرده اند.این نامه ها را وکلای هیات بررسی منتشر کرده اند تا تحریکات ضد هیات را خنثی کرده باشند.حالا قضیه علي نقل همه مجالس است.

رییس با حرکتی حاکی از تسلیم به جای خود بر می گردد.
صداهایی از بلندگو شنیده می شود که تیترهای زیر را می خواند.همراه صدا.چهار عکس از علي روی پرده می افتد که با هم قویا فرق دارند و حالت هرکدام مطابق تیتری است که خوانده می شود.
صدای بلندگو:
جانفشان اهداف بزرگ.مطیع امر اولی الامر.
عکس.
شهیدی با شمشیر آخته بر خطاکاران و پیمان شکنان.
عکس.
جنایتکاران توجیه می کنند.
عکس.
بیگناهان در مسلخ.او اعتراف می کند.
عکس.
پایان نمایش عکس.

صحنه دوم
راد: جناب علي حالا میل داریم درباره مسوولیت شما در قبال عواقب بعدی این مساله بحث کنیم.
علي: بسیار خوب.
راد: در ابتدا اساسا فکر می کنید که مسوولیتی از عواقب این ماجرا که سالها بعد با الهام از این واقعه ممکن است رخ داده باشند بر عهده شما خواهد بود؟
علي: خوب یا بد؟
راد: هردو.
علي: بهر حال هردو از حیطه اختیار من خارجند.
راد: بسیارانی از پیروانتان از اقدام شما نتایج مشابهی گرفته اند و کشتارهای بسیاری صورت گرفته است.
علي: ممکن است.
راد: من در نامه هیات قسمت آخر صفحه شش خوانده ام که شما غالبا مخالفتهایی بروز داده اید نسبت به نوع اقدامات تحت لوای کار مثالی شما.اینطور است؟
علي: تا حدی
راد: تا چه حد جناب علي صحیح و تا چه حد صحیح نیست؟
علي: من اینرا در نامه جوابیه ام روشن کرده ام.
راد: من میل دارم که بازهم روشنتر شوم.
علي: بفرمایید
راد: من در اینجا گزارشی دارم از شورای مشورتی که شما عضو برجسته اش بودید.تاریخ گزارش مربوط به چند سال بعد از این مساله است.ودر جواب این سوال تهیه شده که تا چه حد با مردمان سرزمینهای تازه فتح شده می توان خشونت کرد.این گزارش را بخاطر دارید؟
یک نسخه از گزارش را به علي می دهد.
علي: گزارش مشاوره.خود من نوشتمش.
راد: در این گزارش گفته شده است که-آقای نامدارلطفا............
نامدار: دربخشی از این گزارش تاکید شده است که :"ما همه امیدواریم که از خشونت های بسیار بیشتر بتوان احتراز کرد ."
راد:( نیشخندی می زند) جناب علي آیا معنی این مطلب این نیست که شما علی رغم احتمال پیروزی سریعتربا این گونه ابزار- مخالف کشتارهای بیشترشده بودید؟
علي: نه الزاما.اول که من عضو برجسته آن شورا بودم و نه تنها پیشنهاد دهنده آن.
دوم بهر حال مخالفتهایی پیرامون اقدامات آغازین ما وجود داشت که حتی در آن هیات هم بروز داشت.
سوم خشونت یاد شده در گزارش تنها کشتار نبود و شکل های بسیاری را مد نظر داشت.
و اینکه اقدامات سخت ما باعث بروز سرسختیهای بسیاری در بازمانده ها و دشمنان جدید مان شده بود و نیزبهرحال تا حدود زیادی تثبیت شده بودیم.
راد: این واکنش با تصمیمات دیرینتان هماهنگ بود؟
علي: بله.تنها شکلها عوض می شوندوگرنه لزوم اجرای تکالیف در هرحالی یکسان است.یکجور تقیه در موضع قدرت...........که بسیار هم موثر بود.
راد: از لحاظ نظامی هم در موضع برتر بودید؟
علي: بله.
راد: این دلیلی بر پیشگیری از وقوع اتفاقات مشابه بود؟
علي: ما تنها به تکلیف عمل می کردیم و پیشگیری معنایی جز اقتضای زمان برایمان نداشت.
راد: هیچ معنایی؟
علي: به نظر من عاقلانه تر این بود که از ضربات سخت و کارا گاه گاه بهره برده شود تا کارا باقی بماند.
راد: من درست ریز قضیه را الان ندارم.اما فکر می کنم که از این نوع اتفاقات در اندازه های گوناگون چندین باری رخ داده بود درست است؟
علي: بله.
راد: پس اغراق نیست که گفته شود خشونت نامحدود –دست کم-یکی از راهبردهای اساسی پیشرویتان بوده است؟
علي: بهرحال اینها گاهی مفید واقع می شد اما تکرار آن -هم از اثرگذاریش می کاست و هم طرف مقابل را جری می کرد.
راد: از همان ابتدا که سردار سپاه شدید در استفاده از این چنین راهبردهایی هیچ تردید می داشتید؟
علي: در ابتدا؟نخیر.تردیدهای من بعدها پیدا شد.
راد: کی؟تنها تردید یا تردید اخلاقی هم پیدا کردید؟
علي: اجازه بدهید کلمه"اخلاقی" را از صحبت خارج کنیم چون باعث خلط مبحث می شود.
راد:چرا؟
علي: اخلاق در خدمت هدف متعالی ما بود.
راد: بسیار خوب....چه وقت تردید پیدا کردید؟
علي: وقتی که در بعضی از نبردهای بعدی مقاومت شدید تری را در پیش رو دیدیم.
راد: پس از بنی قریظه؟
علي: بله.
راد: شما در اینجا شهادت می دهید که تردیدهای شما تنها نظامی و در ارتباط با کارایی صرف بوده است.درست است؟
علي: بله و گفتم که اتخاذ تصمیم با من نبود.
راد: من نگفتم با شما بود.شما فقط هدفها را انتخاب می کردید و راهبرد نظامی ارایه می دادید و همین...
بعد از پایان کار ناراحتی اخلاقی پیدا نمی کردید؟
علي: بله.بهر حال نمی توان اثر روحی اش را انکار کرد.
راد: علي آیا همین ناراحتی های روحی نبود که باعث شد تا حدودی از تکرار شمار چنین اتفاقاتی خودداری کنید؟
علي: نه الزاما.قطع نظر از ناراحتی و تردید.تنها فرمان مهم بود و بس.این واقعیت است. البته من نمی گویم واقعیت ملایمی است.
راد: شما در ترور بعضی از یهودیان و بعضی از دیگر اقوام دست داشته اید؟
علي: در عمل خیر.
راد:در این باره کمکی نکردید؟
علي: من به عنوان مشاور کمک کردم.
راد: ممکن است یک مثال برای ما بزنید؟
علي: درماجرای ابو رافع از بنی نضیر یا عصما شاعر هجا گوی خوش سخن.یا سفیان بن خالد از بنی لیحان.
راد: پیشنهاد دهنده که بود؟
علي: بیشتر خود پیامبر.دیگران هم- البته- سهمی داشتند.
راد: شما هیچگاه در عمل درگیر ترورها نشدید؟
علي: نه.
راد: چرا؟
علي: من کارهای دیگری داشتم.....سهم من در این زمینه قابل چشم پوشی است.
نامدار: ( سندی را از پرونده هایش بیرون می کشد) در کشتن شاعری به نام حوبرث بن تقیه یا نضر بن حارث چطور؟
علي: ترور یا اعدام؟
نامدار: ترکیبی از هر دو
علي: بله درست است.....یک مطلب جزیی است....فراموش کرده بودم.
راد: شما از مشوقان اینگونه اقدامات نبوده اید؟
علي: امکان دارد.
راد: که از برنامه ریزان اصلی این ترورها بوده باشید؟
علي: که من از پیشنهاد دهندگان پر نفوذ بوده باشم...بهر حال ضربات ما کارا و هراس انگیز بودند
راد: ولی شما بعدها–دست کم تا مدتی- از دخالت در اینگونه کارها خودداری ورزیدید؟
علي: بله.
راد: جناب علي گمان نمی کنید که اگر باز آستین بالا می زدید و تصدی اینگونه کارها را برعهده می گرفتید بسیار موثرتر بود؟
علي: شاید.من چنین عقیده ای نداشتم.
راد: شما عقیده به چه چیزی نداشتید؟
علي: من عقیده نداشتم که باز هم مشاوره و اجرای این کارهارا خود برعهده بگیرم.من دیگربرای این کارها مناسب نبودم.
راد: جناب علي سوال من این نبود.
علي: من خیال می کنم همین بود.
راد: شما دیگر عقیده نداشتید که ترورهای سیاسی.مذهبی.قومی در پیشبرد کارتان موثر است؟
علي: من همیشه ترور را چیز وحشتناکی دانسته ام ودر اساس عقیده داشتم که نبودش بهتر ازوجودش است.اما زمانی که ایجاب می کرد آنرا تایید می کردم.
راد: به چه صورت؟
علي: غالبا مشاوره.
راد: به صورت دیگر چطور؟
علي: اجرای معدودی را هم خودم برعهده داشتم.
راد: پس بعدها چرا همکاریتان را در این قبیل امور کاهش دادید؟
علي: بخاطرمشکلات سیاسی داخلی و عدم لزوم شدت عمل بالا در هنگام تثبیت حکومت.
راد: جناب علي شما نسبت به اجرای اینگونه برنامه ها اشتیاق داشتید؟
علي: من نسبت به اثرات خیره کننده اش اشتیاق داشتم.
راد: شما عقیده داشتید که ترورهای خشونت بار و بهنگام خیره کننده و جالب هستند.-واز طرف دیگر اعتقاد داشتید که نفس کار وحشتناک است.اینطور نیست؟
علي: بله گمان می کنم.این تقصیر سربازان نیست که برای پیشبرد افکار درخشان پیرامونشان دست به خشونت می زنند.تا وقتی که اوضاع از این قرار است انسان می تواند نسبت به اثرات یک امری اشتیاق داشته باشد و در عین حال بعنوان یک انسان از آن وحشت داشته باشد.
فروهر:جناب علي به نظر شما این دوگانگی حاکی از تقسیم شدن وفاداری نیست؟
علي:تقسیم بین چه کسانی؟
فروهر: وفاداری به آرمان فرضی-وفاداری به انسانیت
علي: بگذارید فکر کنم.......من میل دارم مساله را به اینصورت در آورم: با وجود تعارضات ظاهری اما اينها دوروی یک سکه اند.
رییس: بهر حال نقطه انتخاب وجود ندارد؟اگر شما با چنین تعارضی روبرو شوید که مسلما بارها شده اید..در این صورت برای کدام وفاداری رجحان قایل می شوید؟
علي: من گمان می کنم که در همه موارد وفاداری کامل نسبت به هدفم داشته ام بدون آنکه از ناراحتی و تردید احتمالي خودم کاسته باشم.
راد: شما می خواهید بگویید صحیح است که انسان در همه موارد وفاداری کامل نسبت به اهداف داشته باشد؟
علي: در مورد هر هدفی خیر
راد: آیا این در مورد اهداف آن روزگار شما صدق می کند؟
علي: بله.
راد: به قاعده منظورتان اینست که بعد از تصمیم های اولیه رهبر عالیتان از آنها فعالانه حمایت و اطاعت می کردید؟
علي: بله.هرچند ناراحتي و ترديدهاي من سر جای خودشان باقی بودند و حالا هم بعد ازطی اینهمه سال بسیار افزایش یافته اند .
راد سندی را از پرونده بیرون می کشد.
راد: ولی شما در یک مصاحبه می گویید که-آقای نامدار برای ما می خوانند...........
ورقه کاغذ را به نامدار می دهد و یک نسخه هم روی میز رییس می گذارد.
نامدار: نقل می کنم:"تاریخ قدیم از تنازعات قبایل و نژادها و ملل حکایت می کند.از امحای گروهی بدست گروه دیگر.اما در نظر انسان مستقل امروزاین احتمال وجود دارد که با انواع اينگونه بهانه جوییها تمامی بشریت به دست بشر محو شود."
راد: جناب علي آیا این نظر امروز شما ست؟
علي: این با آن قضایا ارتباطی ندارد.وقتی که من مصاحبه را کردم از نظر دیگران معترض بیان کردم و در زمان ختم رسالت الهی.
نامدار: زمان این مصاحبه کی بود؟
راد: پس از حادثه یازدهم سپتامبر
علي: همان زمانی بود که عده ای داشتند به طور جدی بحث از جنگ برای جلوگیری از جنگ های بزرگتر می کردند.
راد: شما هم دراين باره بحث کردید؟
علي: از ما پرسیدند که عقیده خودمان را درباره یک مساله بیان کنیم و ما در آنروز به نتایج منفی رسیدیم.
توران: جناب علي اگر از نقطه نظر نظامی نتایج قضیه رضایت بخش می بود آیا شما مجوز آنرا صادر می کردید؟
علي: در زمان مناسب ...بله...اما ازجهت نظامي هم احتمالا زمان استفاده كارا به پايان رسيده است .
راد: جناب علي در گزارش شورای مشورتی در زمان خودتان که خود شما نوشتید آیا به صراحت نگفتید که.........-نقل می کنم:"ما عقایدمان را بر شمشیر هایمان حمل می کنیم" منظور شما چه بود؟
علي: گمان می کنم که منظور ما-منظور من- استفاده در صورت لزوم بود.
راد: وقتی که در موارد متعددی این ماجرا از حد لزوم گذشت واکنش شما چه بود؟
علي: اعتراض كردم.البته پس از حيات پيامبر.
راد:تا چه حد؟
علي: تا حد برش حرفم
راد: برش حرف شما چقدر بود؟
علي: در برابر پیامبر هیچ.سکوت اختیار می کردم ولی در شورای مشورتی بارها تا حد استعفا پیش رفتم.
راد: استعفا کردید؟
علي:البته من گمان می کنم وقتی که در یک امر مهم بر خلاف نظر آدم دستور داده می شود آدم باید نتایج قضیه را تحمل کند.
راد: هرنتيجه اي را؟
علي: بهر حال نظر من برخلاف اکثر نظرات مشابه بود.
راد: اين سياست يك بام و دو هوا نيست؟
علي: خير
راد: پس می توان گفت که در موارد بعدی شما مخالف جدي این کار بودید؟
علي: "مخالف" قدری تند است.من موافق به تعویق انداختن اینجور کارها تا زمان ضرورت بودم.
راد: چرا؟
علي: چونکه مسلما امید ما را به حل کم دردسرتر غایله ها به باد می داد.به خصوص که بهرحال چند باری شدت عمل ما را در یاد داشتند و فعلا همین کافی بود.
راد: ولی برغم توصیه های شما –در مواردي-نمونه های مشابهي بکار گرفته شد؟
علي: بله.
راد: اگر به اصطلاح رسانه ها بخواهیم از پدری برای ابداع این شکل شدت عمل اسم ببرند.شما چه کسی را پیشنهاد خواهید کرد؟
علي: نمی دانم.اهمیتی برایم ندارد.
راد: خود شما ادعایی نسبت به این لقب ندارید؟
علي: نخیر.
راد: متشکرم.جناب علي
رییس: آقایان سوال دیگری از جناب علي ندارند؟......آقای توران.
توران: جناب علي من فقط یک سوال دارم...وقتی که فلان قوم و ملت مستقر سالها با ثبات و توازن نسبی در آیین و ملت خود زیسته اند –آیا شما منکر حق آن قوم وآیین هستید که برای حفظ استقلال و توازن به نحوی که می طلبد عمل کند؟
علي: چنین حقی مورد تردید است وقتی که آیین درخشان دیگری شکل می گیرد.
توران: معنی این حرف این نیست که شما- در نهان -می خواستید که حق حاکمیت وحفظ آیین -دیگران یکتاپرست - را هم بشدت محدود کنید؟
علي: وقتی کار به جایی رسیده باشد که آیینی درخشان دروازه های روشنی وسعادت را بر همگان بگشاید آنوقت حق حاکمیت ملل کمی مسخره می شود.مساله این است که کدام مرجع آن استقلال و قدرت و اجازه را دارد که از چنین درخششی جلوگیری کند.
توران:(خنده ای میکند) درخششی تیره البته اینطور نیست؟آیا شما عقیده داریدکه همه دیگران می بایست برای حصول تفاهم با شما تلاش می کردند؟
علي: اگر طرفشان شیطان رجیم بود هم باید تلاش می کردند که بهر نحو با شیطان رجیم مقتدر مهیمن تفاهم پیدا كنند.
توران: ولی شما بین زندگی به هر صورت و زندگیی که به زنده بودنش بیرزد مسلما قایل به تمایز هستید؟
علي: البته
توران: شاید ایراد آنها هم این بوده است............متشکرم.
كسري: من میل دارم مساله ناراحتیها و تردیدهای اخلاقی را که در اینجا زیاد مطرح شده است پیش بکشم. و همچنین مساله پیش بردن یک کار را و در عین حال ترسیدن از نتایج آن کار.شما ابتدا چه وقت این تعارض را احساس کردید؟
علي: بهرحال هروقت که دستانت را به هر بهانه اي به خون آلوده می کنی.این تضاد را احساس می کنی.
كسري: ممکن است توضیح بیشتری بدهید؟
علي: وقتی که خون آن اسیران بر تن و بدنم می پاشید و پیامبر بر فراز چاه و در کنارم ایستاده بودونگاه می کرد –بندی از شعری را که زمانی خوانده بودم به خاطر آوردم وبند این بود:
"ومن مرگم که همه چیز را فرا می گیرم و جهانها را زیر و زبر می کنم"
فروهر: اگر سوال دیگری نیست میل دارم از جناب علي به مناسبت صبر و شکیباییشان تشکر کنم.
علي از جایگاه شهود بیرون می آید و به طرف نیمکت می رود.
اکنون شهودی را که آقای راد و آقای گورانی احضار کرده اند دعوت می کنیم.
جناب پيامبر الان مدتی است منتظر هستند.
یک مامور برای آوردن جناب پيامبر از اتاق بیرون می رود.
گورانی: آقای رییس اگر امکان داشته باشد ما ترجیح می دهیم که بعد از جناب پيامبر جناب طبری را خبر کنیم.
رییس: البته امکان دارد.
مامور اول با پيامبر دم در ظاهر می شود.
رییس: اگر جناب پيامبر حاضر هستند از ایشان خواهش می کنیم در جایگاه شهود قرار بگیرند. جناب پيامبر آیا میل دارید به قید سوگند شهادت بدهید؟
پيامبر: با وجود آنکه نفس حضور من در اینجا بیان سوگند الهی است ولی در صورت لزوم بله.
رییس: دیگران سوگند خورده اند.
پيامبر بر پا می ایستد.
رییس: جناب پيامبر آیا به خدا سوگند می خورید در شهادتی که به این هیات می دهید حقیقت و تمام حقیقت را بگویید و هیچ چیز جز حقیقت نگویید؟
پيامبر: سوگند می خورم.
رییس: آقای راد می توانید از شاهد سوال کنید.
راد: جناب پيامبر رخدادهای بنی قریظه تحت نظارت و فرمان شما بود؟
پيامبر: بله.
راد: آیا شما تصمیمات بنی قریظه را با جناب علي مورد بحث قرار می دادید؟
پيامبر: نخیر.دیگران و از جمله جناب علي بنده فرمانبر پروردگار متعال و رسولش بودند.
راد: منظور از "دیگران" چه کسانی هستند؟
پيامبر: جناب علي بهترین آدمهای نظامی را زیريك پرچم جمع کرده بود که البته سرشار از شور و اشتیاق بودند.
راد: آیا علي هم در این شور و شوق سهیم بود؟
پيامبر: بسیار.و ایشان این توانایی را دارند که در دیگران هم شور و شوق ایجاد کنند.
راد: آیا در آن موقع قضیه بنی قریظه بنظرتان فتنه پایان ناپذیری می آمد؟
پيامبر: تا مدتی از آنچه بعدها معلوم شد سختتر به نظرمی رسید.ما در نشر آیین نوبنیادمان با مشکلات جدی روبرو بودیم.آشوب ها و نافرمانیهای بسیاری در پیرامونمان بود .گمان می کنم بنی قریظه هم یکی از آن فتنه انگیزی ها بود.
راد: تنها گمان می کنید؟
پيامبر: نخیر.قطعا.
راد: ممکن است علت بعضی از این مشکلات را برای ما بیان کنید؟
پيامبر: یکی از مشکلات این بود که آشوبهای بسیاری چون قارچ در گرداگرد ما رشد می کردند.مشکل دیگراینکه تبانی های فراوان پیرامونی- بسیارانی از یاران همراه را ترسانده بود و احتیاج به ضربات سهمگینی به سود ما بود.بهر حال آیین نو نیاز به جا انداختن در میان مردمان جاهلی که انگیزه جذب ندارند داشت که به سادگی میسر نبود و گاه خشونت بسیار می طلبید.
راد: غنایم و زنان هم؟
پيامبر: (لبخند می زند)زنان و غنایم بسیار..البته.
راد: با همه اینها آیا ممکن نبود که در زمان قضیه بنی قریظه با اندکی ملایمت با آنها برخورد کرد؟
پيامبر: نه.من هم در این فکر بوده ام .خشم مردمان مدینه برانگیخته شده بود وفرمان رسیده هم قاطع بود.خیالم آسوده بود.
راد: به عقیده شما اینکار با موازین عدالت سازگار بود؟
پيامبر: عدالت یعنی من.ما به فرمان منزل عمل می کردیم و عدالت در آن است.
راد: فرمان شما چه بود؟
پيامبر: دستور بر نابودی مردان و کودکانی که موی زهارشان روییده بود و اسارت دیگر کودکان و زنان وغنیمت اموالشان.
راد: اعدام کودکانی که موی زهارشان روییده بود؟
پيامبر: بله.
راد: دوباره می پرسم آیا این عدالت بود؟"هرکه یک انسان را بکشد گویی تمام انسانها را کشته است"وکشتن در اسارت هم که بقاعده بسیار زشتتر است اینطور نیست؟
پيامبر: با این وجود عدالت نفس فرمان ما بود به نیابت از درگاه الهی وعين مصلحت وقت.
راد: آیا از شما نخواستند که مانند مردمان بنی نضیر با آنان رفتار کنید؟یعنی مال و اموال و املاکشان را بگیرید و خودشانرا تبعید کنید؟
پيامبر: بله.
راد: پاسختان چه بود؟
پيامبر: جواب ندادم.
راد: چرا؟
پيامبر: فرمان قاطع رسیده بود.
راد: قتل عام؟
پيامبر: بهر حال کاری که می بایست انجام می شد.
راد: دست تقدیربود؟
پيامبر: دست تقدیر گریز ناپذیر الهی بود.
و اینکه بهر حال از جانبشان در مخاطره بودیم.
راد: شما جدا در مخاطره گریز ناپذیري بودید؟
پيامبر: بهرحال خطر جدی بود.
راد: کسی هم اعتراض کرد؟
پيامبر: از آنها یا از سپاه مدینه؟
راد: از سپاه مدینه.
پيامبر: خیر
راد: هیچگونه اعتراضی وجود نداشت؟
پيامبر: خیر
راد: عجیب نیست؟
پيامبر: مطیع فرمان اولی الامر خود بودند.
راد: علي چیزی نگفت؟
پيامبر: نخیر....ولی باید اضافه کنم که شاید اینگونه کارها چندان موافق روحیه عوام نبوده باشد.قضيه بنی قریظه برای بسیارانی خیلی ناگوار بود.روحیه بعضی از یاران نازکدلم آن روزها مثل خماری بعد از مستی بود.
نامدار: نحوه اعدام اسیران در بند را چه کسی پیشنهاد کرد؟
پيامبر: هیچ کس.رسم روزگار بود .
راد: آیا در پایان این واقعه فتنه به پایان رسید؟
پيامبر: فتنه هیچگاه پایان نمی یابد.
راد: آن زمان هم می دانستید که آنچه فتنه می پندارید هرگز پایان نمی یابد؟
پيامبر: بله.تنها به تکالیف خود عمل می کردیم.البته من قویا اعتقاد داشتم که ما می توانستیم یک کار جدی برای اصلاح همه مردمان شکل دهیم اگر که این فتنه انگیزیها نبود و سیطره و سیادت مطلق خداوند را پذیرا بودند.
راد: سیادت خداوند در سایه شما؟
پيامبر: در سایه پیامبر اعظم خداوند متعال.
راد: به حساب شما چه وقت همه در زیر این لوای درخشان جمع می شدند؟
پيامبر: حسابش خیلی مشکل بود.
راد: با این وجود؟
پيامبر: تنها می گویم:زودتر و زودتررخ میداد.
راد: قبل از آنکه کشتارهای بعدی رخ دهند؟
پيامبر: نخیر....کار دراز مدتی بود.
راد: حناب پيامبر گويي بهرحال توفیق نهایی خاصی روی نداد آیا این صحت دارد؟
پيامبر:اگر کارهای بزرگی را که صورت گرفت قلم گرفته اید و تنها به تعدادی از اعدامهای ناگزیر می پردازید شايد ......(با خشم) اما.این درست نیست.
راد: ما در اینجا برای بازبینی پاره ای کارهای دردناک ومشکوک جمع گشته ایم.
پيامبر: کارهای بزرگ به مردانی بزرگ باشهامت بسيار و چشمانی تیزبین که دوردستها را رصد کند نیاز دارد وشما فاقد هردوي آنها هستيد.
رییس: فایده اعدامهای بسیار و ترورها چه می توانست باشد؟
پيامبر: ساده است اما باید این را عميقا درک کنید.فجایع بزرگتر محدود می شدند چراکه در نهایت انسانهای بهتری حکومت می کردند.
ساعد: کل کشته های جنگ هایتان در چه حدی است؟
پيامبر: آمارها متفاوت است از هزار و پانصد تا چند ده هزار.
راد: البته در جنگهای زمان زنده بودنتان و نه بعدترتوسط ديگران با الهام ازسابقه کارهایتان.
ساعد: بهرحال ما زمان ایشان را بررسی می کنیم
که نسبت به کل کشته ها چندان زیاد نبوده است.اینطور نیست؟
پيامبر: بله.نه چندان.
نامدار: آقایان برای جان انسانها چرتکه می اندازید؟
گورانی: بهر حال این شاخص مهمي است.
ساعد: جناب پيامبر تایید الهی در این واقعه قطعی بوده است؟
پيامبر: بله
ساعد: بی هیچ شبهه ای؟
پيامبر: قاعدتا
در میان مردمان صلاحیت رسالت با من بود و الهامات به من می رسید..بی هیچ مانع و رادعی
راد: پس در صحت این تاییدیه هیچ شکی نکنیم؟
پیامبر: نخیر
راد: اما یونس پیامبر هم خودسر تصمیماتی گرفت؟
پيامبر: یونس را با من قیاس می کنید؟
راد: بهرحال او هم صاحب رسالت و الهام بود نبود؟
پيامبر: بله
ساعد: صلاحيت رسالتتان در میان تمام مردمان معتبر بود؟
پيامبر: بله.یهودی.مسیحی .مسلمان و دیگران.
من حق تصرف بر نفسشان را داشتم.
راد:چرا بندگان یهودی یکتاپرست آنروزگار حق تصرفتان را نمي پذيرفتند؟
پيامبر: دلشان تیره بود.
راد: حتی یکنفر از آن قوم هم امکان زنده ماندن به شرط تغییر دین و آیین را نپذیرفت..کمی عجیب نیست؟
پيامبر: نمی دانم
پيامبر:دلشان سیاه شده بود. حضور قلب نداشتند لابد.
نامدار: لابد؟
راد: معتقدان خودتان حضور قلب داشتند؟
پيامبر: بله
راد: انگیزه دیگری در کار نبود؟
پيامبر: بله انکار نمی شود کرد.انگیزه های دیگر هم بی اثر نبودند.
راد: شما در آن موقع درباره علت تصمیمتان با جناب علي صحبت کردید؟
پيامبر: نه چندان
راد: چرا؟
پيامبر: در آن ایام احساس نا امنی زیادی وجود داشت.تصمیمم این بود که به غایله شان خاتمه دهم و از هیچ مانعی نهراسم.مصلحت وقت و تصميم من این بود.فقط به سردار سپاهم فرمان قاطعیت دادم.همین.
راد: دیگر هیچ صحبتی نبود؟
پيامبر: بله بود
راد: کی؟
پيامبر: زمان تعیین مجری اعدامها.لازم بود که ایمان قوی و تیغ تیزی داشته باشد و میل داشتم که جناب علي تصدی آن را بر عهده بگیرد.
نامدار: این چه موقعی بود؟
پيامبر: چند روز پس از پایان محاصره.
راد: اکراهی نداشت؟
پيامبر: خیر..البته اندکی اصرار کردم .
راد: آیا عقیده ندارید که رعایت مصلحت درریختن خون انسانهای بیگناه توجیهی بیش نیست؟
پيامبر: بیگناه نبودند.
راد: حتی یکنفر؟حتی کودکانی که تنها گناهشان روییدن موی ظهار بیموقع بوده است؟
حتی کسانی که نه در کارتان اخلالی کرده اند..نه جنگیده اند و نه نقشی نداشته اند؟
پيامبر: نخیر.حکم قاطع بود.
نامدار:(پرونده را باز کرده و می خواند) "زني از يهود با عایشه نشسته بود و با هم صحبت و خنده می كردند كه آن زن یهودی را بردند و كشتند" گناه این زن چه بود؟
پيامبر: گمان می کنم از فراز حصار سنگی انداخته بود و مسلمانی در اثر آن سنگ کشته شده بود که به قصاص کشتندش.
نامدار: کشتن آن نفر در میانه جنگ و محاصره نبوده است؟
پيامبر: بله
نامدار:اين هم حکم قصاص می یافت؟
پيامبر: بهر حال کسی از ما را کشته بود.
راد: آیا وقتی که بالاخره کار به پایان رسید از عواقب و نتایج آن هيچ انديشيديد؟
پيامبر: روزگار روشنی در پیش بود.حس بدی نداشتم.بر عکس
راد: منظورتان از "برعکس" چیست؟
پيامبر: منظورم این است که اینگونه پیروزیهای پیاپی در کل بیشتر مشوق کار و اهدافمان بود تا مانع کار.
راد: در این باب بعدها اعتراض خاصی نشنیدید؟
پيامبر: چرا.چند بار
راد: پاسختان چه بود؟
پيامبر: تصمیم الهي ومصلحت وقت.....همين
راد: هنگام اعدامها آیا هیچ شکی نكرديد؟
پيامبر: ایمانداران واقعی شک نمی کنند.خیر کثیری در پیش بود.
راد: الهام عتاب گری نیامد؟
پيامبر: خیر...هرچه بود تایید بود
راد: در حین اعدامها بر فراز چاهی که اعدامها برآن صورت می گرفت ایستاده بودید و نگاه می کردید؟
پيامبر: بله
راد: دلتان به رحم نمی آمد؟
پيامبر: بله.اما حکم قاطع بود و ناگزیر.
راد: یک سوال از شما:می دانید که بارها سابقه چنین کارهایی- دست کم- توجیهی به کشتارهای انتقامی دیگر شده است؟
پيامبر: منظورتان اینست که عواقب دوردست احتمالی هر تصمیم را محاسبه و برعهده بگیرم؟
راد: دست کم اندکی را بر عهده خواهید گرفت؟
پيامبر: گمان می کنم که همواره می توان برپایه سابقه ای کارهای بسیاری کرد که در صحت کار کسانی که اصل چنین کاری را انجام داده اند تاثیری نداشته باشد.
راد: سوالات من همین بود.متشکرم از اینکه وقت گرانبهایتان را در اختیار ما گذاشتید.
رییس: آقای گورانی شما میل دارید از شاهد سوال کنید؟
گورانی: آقای ساعد چند سوال دارند.
ساعد : جناب پيامبر به نظر شما جناب علي نسبت به تعهدات نظامی اجرای حکم مافوق وفادار بوده است؟
پيامبر: صد در صد.من عقیده دارم که جناب علي مطابق خیر و صلاح عمل کرده است.
ساعد: شما اوراکاملا مطيع دستور می دانید؟
پيامبر: بله.یک سربازمعتقدو مطیع
ساعد: گوش به فرمان؟
پيامبر: بله
ساعد: آیا شما جناب علي را به این کار واداشتید؟
پيامبر: احتياجي نبود.روزگار آشفته و بغرنجی بود و همه می بایست به تکالیفشان بخوبی عمل می کردند.
گورانی: شما از "تکالیف"چه برداشتی می کنید؟
پيامبر: وظایف خدشه ناپذیر.
گورانی: بنابراین تعریف آیا شما علي را مجری وظایف محوله الهی می دانید؟
پيامبر: بله
ساعد: سرپیچی از فرمان چه تبعاتی در پی داشت؟
پيامبر: تبعات جبران ناپذیر.من گمان می کنم رفتار هر کسی از شدت ایمانش متاثر می شود.
ساعد: ایا می توانید درباره شدت ایمان علي در آن دوران برای ما توضیحاتی بدهید؟
پيامبر: یک ایمان بی خدشه و محض بود.
ساعد: از لحاظ عملی اتفاقات بنی قریظه جانشین پذیر بود؟
پيامبر: بهر حال مردم عامی وقتی ایمان محکمی و وفاداري بي تزلزلي خواهند یافت که واقعا و حقیقتا ترسیده باشند.فقط و قتی که ضربه پدر مقتدرمهربان آنقدر سهمگین باشد که بتواند ازپايشان بياندازد.
راد: اگر روزی-بفرض-معلوم شود که نظر شما غلط است آیا این امر از شما برای خدمت قدسی سلب صلاحیت خواهد کرد؟
پيامبر: خیر.این اتفاق هرگز رخ نخواهد داد.
ساعد: آیا اگر به این جهت جواز صلاحیت قدسی جناب علي را توقیف کنند به نظر شما کار درستی کرده اند؟
پيامبر: نخیر
ساعد: شما لابد می دانید که جواز صلاحیت قدسی جناب علي را معلق به تصمیم نهایی تحقیقات حاضر کرده اند؟
راد: من گمان نمی کنم که جواز ایشان را بدلیل نظر غلط دادن معلق کرده باشند!
ساعد: آقای راد این چیزی نیست که من گفتم.
راد: ولی منظورتان این بود آقای ساعد!
ساعد: جناب پيامبر اگر صدور جواز صلاحیت دست شما بود آیا جواز ایشان را صادر می کردید؟
پيامبر: بله صادر می کردم.
ساعد: سوالات من همینها بود.متشكرم
رییس: آقای كسري
كسري: موضوعی که مرا ناراحت می کند این است:آیا شور و شوق در آدمی که گروهي انسان دربند بدستش کشته می شوند چیز خوبی است؟
پيامبر: اگر شور و شوق نبود کار بزرگی هم نبود .
كسري: چه خوب.یا شاید هم چه بد.منظور من این است که آیا شور و شوق در نزد شخصی که شمشیر تیز خونریزی دارد که قراراست با اتکا به آن بنایی درست را بنیاد گذارند-بنایی از نیک نفسی و سرشار از روح قدسی-به همین اندازه قابل تحسین است؟
پيامبر: شمشیر خونریزمان در راه عقایدمان بود.
كسري: آیا می شود کسی را سرزنش کرد که چرا نسبت به چنین کاری شور و شوق کافی نشان نداده است؟
پيامبر: بله.می شود.اساس یکپارچگی و وحدت کلمه را سست مي كند.
كسري: شما در خصوص ترورها و اعدامها هرگز ناراحتی روحی نداشته اید؟
پيامبر: نخیر
كسري: شما چطور توانستید این مساله را برای خودتان حل کنید؟
پيامبر: من هرگزاين مساله را مربوط به" خودم" ندانسته ام.
كسري: انسان می تواند جمعی را به صلابه بکشد.انسان می تواند جمعی را به اعدام محکوم کند.یا چیزی نظیر آن. و بعد بگوید که این مساله به "من" مربوط نیست؟آیا روش شما در این قضیه همین است؟
پيامبر: این طور نیست که قضیه برای من تفاوتی نکند ولی برای من امکان ندارد که همه عواقب و همه نتایج اعمالم را پیش بینی کنم.
كسري: آیا امکان ندارد که انسان عواقب اینگونه کارها راخیلی خوب پیش بینی کند؟
پيامبر: نخیر.گاهي چنین حکمی ناگزير اجرا می شود به قصد بهتر شدن روزگاری پر آشوب و به سود همگان .
كسري: خدا از زبان شما بشنود جناب پيامبر
پيامبر: اینها كارهايي سازنده اند که فقط اشخاص ساده لوح آنها را غیر اخلاقی می دانند.
كسري: ممکن است این نکته را توضیح دهید؟
پيامبر: حكم من تشخیص بر آمده ازمصلحتی واقعی بود و تشخیص آنروز شاید توانست از فجایع پشت پرده بعدی جلوگیری کند.
كسري: شاید...(قدم می زند)...شاید...اما اگر تشخیص شما درست نبوده باشد.......آنوقت چه؟...شاید لازم باشد که در نظر بگیریم که هیچ انسانی مجال اصلاح این جور اشتباهات را نخواهد داشت.شاید حتی یک پیامبر اعظم هم نتواند قضیه رابه همین سادگی رها کند.
پيامبر: من فکر نمی کنم قضیه را به همین سادگی رها کرده باشم.
كسري: من اخیرا خبر حوادث وحشتناکی را در روزنامه خوانده ام که شامل کشتارهای وسیعی از مسلمانان بود.....
پيامبر: عراق؟فلسطین؟
كسري: بله...
پيامبر: بله درست است.
كسري: یک همچو اتفاقاتی از كجا آب مي خورند؟
پيامبر: از اختلافات بسیارو نفاق پنهان
کسری: واز سوابق وخاطره جمعی؟
پیامبر: نخیر
كسري: واکنش شما در برابر این خبر چه بود؟
پيامبر: بسیار حیرت زده وناراحت شدم.
كسري: پیامبرها چه نوع آدمهایی هستند؟
پيامبر: منظورتان این است که:آیا خوش می گذرانند.آیا سرگرمی دارند. واز این قبیل چیزها؟
كسري: منظورم اینست که:آیا با دیگران فرق دارند؟
من مدتهاست اين سوال را از خودم مي كنم.
پيامبر: جواب شما چيست؟
كسري: فكر مي كنم پیامبرها عین دیگران هستند.
پيامبر: بله.خوب.منتهی برای شغلشان دستشان بازتر است.از این که بگذریم عین دیگران هستند.
كسري: من از وقتی در این هیات حاضر شده ام مرتب این سوال را از خودم کرده ام...............خیلی متشکرم
رییس: آقای علي شاید شما مایل باشید از جناب پيامبر سوال بکنید؟
علي: نخیر.......(علي وپيامبر لحظه ای به هم نگاه می کنند.)........نخیر
رییس: در این صورت جناب پيامبر از بابت شهادت شما که بعضی از مسایل اساسی را پیش کشیدید خیلی متشکرم.
پيامبر نگاهی به جمع می کند و از اتاق بیرون می رود.
رییس: شاهد بعدی جناب جریر طبری است.....ایشان حاضر شده اند؟
گورانی: ببینم
گورانی به طرف در می رود و در همین حال مامور با طبری وارد می شوند.طبری دربرادر جایگاه شهود می ایستد.
رییس: جناب طبری آیا به خدا سوگند می خوری که در شهادتی که به این هیات می دهی حقیقت و تمام حقیقت را بگویی و چیزی جز حقیقت نگویی؟
طبری: بله
رییس: لطفا د ر جایگاه شهود قرار بگیرید....جناب طبری در ابتدا از سوابقتان بگویید؟
طبری: مفسر قرآن ومورخ تاریخ جامع طبری.تاریخی از ابتدای خلقت آدم تا زمان خودم.
رییس: تا چه سالی؟
طبری: تا سال سیصد و دوازده هجری.
رییس: وطن اصلیتان کجاست؟
طبری : ایران.مدت کوتاهی هم سیر آفاق و انفس می کردم.در جاهای مختلفی مشغول تدریس و نگارش بودم.تا در نهایت در بغداد ساکن شدم.
رییس: آقای گورانی می توانید از شاهد سوال کنید.
گورانی: تاریخ جامعتان را در بغداد نوشتید؟
طبری: قسمت اعظمش را بله.
گورانی: سعیتان حتی المقدور بر صحت نگاشته ها بوده است؟
طبری: تا حد امکان و بر اساس گفته راویان ثقه.
گورانی: میانه شما با برندگان و بازندگان تاریختان چطور بود؟
طبری: با شخصیتها؟
گورانی: بله.
طبری: چندان خوب نبود.تاریخ نوشتن کار مشکلی است.تنش مدامی را در رگ و پوستت حس می کنی.
گورانی: چرا؟
طبری: تاریخ سرشار افکار درخشانی است که با نهایت تعصب دنبال می شوند ومدام تغییر شکل می دهند.
پر از مفاهیم و شخصیت های گریزپا و سیال.اما سعی من برنوشتن آنها و داوری نکردنشان تا حد ممکن بود.
گورانی: منظور شما از"داوری نکردن"چیست؟
طبری: تصمیم من تا حد امكان بي طرفي بود.بهرحال هر مورخی نظرات و عواطفی هم دارد که ممکن است با بخشهایی از تاریخش هماهنگ نباشد.
گورانی: هیچ قضاوتی؟
طبری: تا حد امکان.
گورانی: آیا میان بنی قریظه و مسلمانان مدینه در آن روزگار شکر آب سختی بود؟
طبری: هر دو گروه از هم خوششان نمی آمد. هر یک به دلیلی.و اخلالاتی در کار هم می کردند.
گورانی: آیا حوادثي مانند بنی قریظه بازهم نمونه هایی داشت؟
طبری: بله.هم قبلترها و هم بعدها
گورانی: برای شما در سير تاريخ الزام آن گونه اعمال پذیرفتنی بوده است؟
طبری: بهرحال زمانه چنین شرایطی را ایجاب می کرده است.
گورانی: آیا برای پایان غایله بنی قریظه راه ساده ای وجود داشت؟
طبری: خیر.اما خوب...ملایمتر هم امکان ناپذیر نبود.
گورانی: بعد ازحل مساله بنی قریظه آیا نقشه ای برای تداوم اینجور راه حلها وجود داشت؟
طبری: الزاما خیر.اما سنتش وجود داشت و فراموش نمی شد.من راجع به لزوم این کار فکر کرده ام وبهر حال در پیشبرد سریع و کم دردسرتر اهداف نقش کوچکی بر عهده نداشت.
گورانی: جناب پيامبر در اینجا شهادت داده است که بعد از محاصره قلعه بنی قریظه این تصمیم گرفته شد آنهم بر اساس تاییدی الهی و نه مسبوق به کینه و سنت جاهلی.
طبری: همه اینها بی تاثیر نبود اما سوابق کینه قومی را هم نباید از یادبرد.تاریخ من سرشار از چنین اتفاقاتی است .کینه و فشار ناشی از جنگ احزاب بهر حال نیاز به مکانی برای تخلیه داشته است اما اساسا حرف جناب پيامبر برای من سند است.
گورانی: بازخورد تاریخنگاران و فقها در این باب چطور بوده است؟
طیری: البته تایید می کردند.اما در حقيقت سالها توافق جمعي به درست نمایی هر کار و هر اتفاق سیره نبوی باعث شده بود که هیچکدام از ما حقیقتا فرصت تفکر راجع به اصل قضایا و عواقبشان را نیابیم.بهرحال در عین تایید کلی یکجور تضاد و تزلزل هم در میان بود.
گورانی: آنوقت با اين شرايط چه می کردید؟
طبری: من كتابم را مي نوشتم.خیال می کنم مطلع باشید که پس از سالیان بسیار اولین کسی که شرح کاملی از این وقایع داد من بودم واین حداقل کاری بود که می توانستم انجام دهم.
گورانی: اصل قضیه برایتان توجیه ناپذیر بود؟
طبری: نخیر.....با تایید درگاه الهی و لزوم این امر که سند آن حرف جناب پيامبر است....خیر..اما خوب شاید....
گورانی: در هنگام نگارش چنین وقایعی چه حسی داشتید؟
طبری: خوب البته شايد حس چندان خوبی نبود.اما معتقدم خیری در پس آن بوده است.لابد
مسلمانان برای گسترش آیین نوی خود دستشان باز بود .بهر نحو از دید من کوچک شاید نتوان راهکارهای اهداف بلند را گمانه زنی کرد.
گورانی: جناب پيامبردر اینجا شهادت داده است که قطعا براساس تاییدی الهی مسوولیت این امر را بر عهده گرفته است.
طبری: حرف جناب پيامبر بصورت مطلق برايم سند است اما من ضعيف اعتقاد مرددم .............از بعضی از فکرها خیلی خوشم نمی آید با آنکه ممکن است گناهبار شوم در برابر حکمی نافذ....اما اگر از من فقیه پیر می پرسید اگر مصالح ملایمتر تامین می شد خیلی دل انگیز تر بود.
بهر حال من هم نمی توان خودم را از چنگ تردیدی که باعث چنین تحقیقی شده است برهانم...یک شب تمام نشستم و با دوستان نامدارم در باب لزوم اعدام اسیران در بند گفتگو کردم و به این نتیجه رسیدیم که با اینگونه کارها دیگر دنیا آن دنیایی نخواهد شد که می خواهیم و درخشانی اهداف پس از اینها چیزی جز درخششی تیره نخواهد بود.
گورانی: آیا دوستانتان بر ضد این عمل صحبت کردند؟
طبری: واقعیات و براهین مختلف را کنار هم گذاشتیم . به نظر می رسید که آنها هم درست مثل من مرددند.مایوس کننده بود.
گورانی: چرا؟
طبری: بخاطر ضعف رسواگر یقینمان.
گورانی: پس در پذیرش حکم نافذ متزلزل بودید؟
طبری: بله.
گورانی: آیا شما اطلاع دارید که در زمان وقوع حادثه هيچ كس از ياران همراه اعتراضي نداشته است؟
طبری: در آن حوالی شايد بروزآشکاری نکرد.اما در دوردست ها ترسیده بودند و معترض بودند.
گورانی: آیا شما اعتقاد ندارید که پیشرویهای سریع بعدی سپاه مدینه در صورت عدم شدت عمل به تعویق می افتاد؟
طبری: نخیر.اسارت و تبعید در دیگر موارد جواب خوبی داده بود.
گورانی: حکم صادره حکم صریح کتاب مقدس یهودیان نبود؟
طبری: من که خود فقیهم می دانم که به سادگی از متون مقدس دیگران نمی توان حکمی برای آن دیگران صادر کرد که کاملا به کام دلمان هم باشد.
راد: چرا جناب پيامبر نتوانست در این ماجرای خونبار کف نفس کند ؟
طبری: نمی دانم.............شاید یکی از دلایلش ناراحتی عمومی ازجنگهای پیاپی وآزار ناشی از آن بود.
گورانی: آیا پس از آنکه جناب پيامبر دستور اجرای فوری فرمان را صادر کرد مخالفت علي امکانپذیر بود؟
طبری: بندگان مخلص هرگز شک نمی کنند.مخالفت؟(می خندد) هرگز
گورانی: اما شما شک کردید؟
طبری: اين ناشي از ضعف درد آور من است.من هم حکم صاحب شرع را معتبر می دانم.همین.
گورانی: رفتار جناب علي نسبت به تعهدات نظاميان دربرابر مافوق چطور بود؟
طبری:مطیع محض. جناب علی نقش بزرگی در نبردهای مختلف بر عهده داشته است.ستون محکمی برای سپاهش و رهبرش بود.
گورانی: جناب طبری شما تاریخ نویس ریز نگری هستیدو از بسیاری از قضایا مطلع.اينطور نيست؟
طبری: بله
گورانی: اگر قرار بود که جناب علي بر سر یک دوراهی قرار گیرد که بین وفاداری به آرمان و انسانیت یکی را اتخاب کند کدام را انتخاب می کرد؟
طبری: آرمان بلندش را.امیدوارم که هیچگاه چنین وضعی پیش نیاید.
گورانی:(با نگاه به رییس)خیلی متشکرم جناب طبری
رییس نگاه پرسش آمیزی به راد می اندازد.نامدار حرکتی می کند که مایل است از طبری سوال کند.
رییس: آقای نامدار
نامدار: جناب طبری نبردهای زمان پیامبر چند سال طول کشید؟
طبری: دوازده سال ونیم
نامدار: خوب پیش می رفتند؟
طبری: در مجموع بسیار خوب
نامدار: شما در تاريختان - درمورد آن زمانها چقدرمتوجه خدشه ها و اعمالی شده ايد که فکر می کردید رفتار نادرستی بوده است؟
طبری: بهرحال بود.
نامدار: آیا هیچ وقت بطور مشخص و قطعي گروهی از این اعمال را خلاف حق دانسته اید؟
طبری: من فقیه -حکم صاحب شرع را معتبر می دانم.
نامدار: حتی در ترورها ؟
طبری: بله
نامدار: هنگامی که به نگاشته هایتان نگاه می کردید هیچ احساس نمی کردید که- در بعضی از موارد –احتمالا بیگناهی زیر دست و پای تاریختان له می شود؟
طبری: بله...خوب این طبیعی است.تاریخ پر از این موارد است.................ممکن است بپرسم چه چیزی را می خواهید برسانید؟
نامدار: نخیر قربان چون شما در اینجا شاهد هستید نه من!
وقتی که لیستی از آن اتفاقات را در تاریختان بیان می کردید و طبیعی در نظرتان جلوه میکرد....هیچ تناقضی احساس نمی کردید؟
طبری: بله.
نامدار: چشمانتان را می بستید؟
طبری: من تاریخ نویسم نه قاضی القضات شهر.
نامدار: این تناقضات با ایمانتان تداخل نمی کرد؟
طبری: بله
نامدار: آیا آدمی كه بنیاد ایمانش مستحکم است و خودش فقیه معتبريست وحكم صاحب شرع را هم معتبر مي داند ولی در دراين موارداحساس تناقض هم می کند کمی عجیب نیست؟
طبری: در مورد من...بله.
نامدار: من مایلم در اینجا گوشه ای از یادداشتهای آماده سازی تاریختان راکه در اواسط قرن بیست ویکم کشف و منتشر شد نقل کنم:"آیا قرار است که ما ارزش آیینمان را بدین طریق به دنیا بفهمانیم که بسياراني رابقتل برسانیم؟اگرما در یک چنین جنگ نابرابری شرکت کنیم و درجنگ پیروز شویم وبا اسيرانشان اینچنین کنیم –تاریخ اندیشه هایی را که ما به خاطر آنها جنگیده ایم به یاد نخواهد آورد بلکه شیوه ايی را به خاطر خواهد آورد که ما برای اعمال آن اندیشه ها به کار برده ایم.و این شیوه را با فنون جنگی وحشیان قیاس خواهند کرد"این را شما نوشته اید.
طبری:(عرق پیشانیش را پاک می کند) البته به نظر من حرف معقولی است.......این یادداشت در اصل کتاب نیامد.
نامدار: چراکه کتاب توقیف می شد اینطور نیست؟
طبری: بله.صد در صد
نامدار: نگارش این یادداشت مرتبط با وقایع صحبتهای ماست بله؟
طبری: گمان می کنم
نامدار: با این حال در تاریختان چندان اثری از چنین نتیجه گیریهایی وجود ندارد اینطور نیست؟
طبری: بله اما یادداشتی که الان خواندید حاوی بخش مهمی از عقایدیست که همین امروز هم دارم.
نامدار: امروز هم همین عقاید را دارید؟
طبری: بله.اساسا مقابله با هر کارونظر نادرست را با جلوگیری از انجام دادنش می توانیم توجیه کرد.
نامدار: اینها تناقضاتی سرشار نیست؟
طبری: بله
نامدار: چرا؟
طبری: زندگی و آیین من سرشار تناقض بوده وهست.همین.
نامدار: متشکرم جناب طبری
رییس: اگر من درست فهمیده باشم شما بهرحال اعتقاد دارید که کشتار دسته جمعی بني قريظه عمل خطايي بوده است.
طبري: بله.من اينطور عقيده دارم.
فروهر: به جاي اين كار چه كاري بايد انجام مي شد؟
طبري: بايد به توافقي مي رسيدند –دست كم-چون توافق با بني نضير كه خونشان هدر نمي شد."خون بازي كار ساده اي نيست ".
فروهر: آيا عقيده داريد كه در آن ايام امكان چنين توافقي بود؟
طبري: ظاهرا رسيدن به چنين توافقي بسيار آسانتر مي بود ازپرداختن به توجيهاتي كه حالا ناچاريم بكنيم.
فروهر:اين درجه از گوش بفرماني-بي هيچ اعتراض آشكار عجيب نيست؟
طبري: نه چندان..."مردمان آن روزگار را مي شد از يك انديشه آويخت و تاب داد درست مثل يك طناب....چون تابعيت فكري بي قيد و شرطشان از آنها بندگاني مفيد مي ساخت..فكر آنها غريب و تاريك بود ...اما شور و اشتياق و استعدادشان در ايمان از هر كس ديگري در جهان بيشتر بود."
فروهر: (به راد) ديگر سوالي نيست؟
راد سرش را تكان مي دهد.كسري دستش را بلند مي كند.
كسري: من ميل دارم از شما به عنوان كارشناس تاريخ سوال بكنم.سعد بن معاذ در اينجا گفت كه اين تصميم خشونت بار كار را يكسره مي كرد و باعث كاهش درد و رنج هاي بعدي مي شد.عقيده شما چيست؟
طبري: من تحمل شنيدن اين قبيل مزخرفات را ندارم!..................معذرت مي خواهم.
كسري: اشكالي ندارد.
فروهر: متشكريم كه تشريف آورديد.جناب طبري
طبري: وظيفه بنده بود(بر پا مي ايستد)
علي: آقاي رییس ما چقدر ديگر اينجا معطلي داريم؟
فروهر: ما عمده كار را انجام داده ايم.مي توانيم تا فردا اعلام تنفس كنيم....آقاي راد؟


طبري بيرون مي رود.نور عوض مي شود.علي به جلو صحنه مي آيد.



صحنه سوم

علي: صبح روز شانزدهم سال سيزده هزار و سيصد و سي هيات بازجويي از شهود را خاتمه داد.بيست شاهد در قضيه بني قريظه شهادت دادند.صورت مذاكرات به سه هزار صفحه ماشين شده بالغ شد.پس از بازجويي از شهود نماينده مدعي و نماينده مدعي عليه صحبت كردند.هركدام در خاتمه صحبتهایشان اينطور گفتند:
علي بر مي گردد و روي نيمكت مي نشيند.
راد: من يقين دارم كه جناب علي مي خواسته است به خير و صلاح عمل كند.ولي بعضي از كارهاي او در آن روزگارو قصور و بي تفاوتي آشكار او در قضيه بني قريظه- در واقع به ضرراعتبار بارگاه عالي تمام شده است.در حقيقت اگر جناب علي حتی اندکی از همكاري دريغ كرده بود ما دست كم مي توانستيم نمونه اي مثالي از تغييرات اساسي را در اختيار داشته باشيم.چنين قصوري آيا در نزد مردي با آن استعداد سرشار و آن درايت و فراستي كه بارها مورد تحسين قرار گرفته است چگونه قابل توضيح است؟توضيح اين است كه جناب علي اسير خيال واهي هدف آرماني شكست ناپذيري بوده است كه همه ديگر آيينها را محو خواهد كرد و بر اريكه خواهد نشست.به طور هشيار يا نا هشيار به اين خيال اعتقاد داشته است. اين سخت اعتقادي را فقط با رسوبات عبوديت و بندگي جاهلي مي توان وفق داد.تراژدي – تراژدي پايداري است كه نمي گذاشت اين مرد در اين زمينه دشوار به خير و صلاح بنيادين درونيش عمل كند-هر چند بخواهد كه چنين كند.اين صورتي آشكار از نادرستي است كه در قانون ما پيش بيني نشده است.اين سراب عقيدتي است كه سر چشمه اش در عميقترين قشرهاي شخصيت انساني است.و اعمال انسان را به رغم اراده انسان خباثت آميز مي سازد.

ساعد: اگر ما بخواهيم پيشنهاد آقاي راد را بپذيريم و مفهوم سراب عقيدتي را كه در قانون ما پيش بيني نشده-با تعریف جناب راد- در بحث خود داخل كنيم در آن صورت نه تنها اساس فعاليت بي وقفه يك مرد بزرگ را خراب مي كنيم بلكه اس اساس عبوديت را متزلزل مي كنيم.من بر اين نكته تاكيد مي كنم كه هر چيزي بهايي دارد كه بايد پرداخته شود.خود جناب علي در يادداشتي كه در دفاع از محاكمه يكي از همكارانش نوشته است دراين خصوص مي گويد:"بستر سازي اهداف بزرگ هرچند افراطي به نظر رسد و هرچند افراطي انجام شود باعث سلب صلاحيت مجريان بي غرضش نمي شود و شرافت و اعتبارشان را مخدوش نمي كند.بسيار مي بينيم كه معيارهاي نويني را براي خراب كردن وجهه اهداف بلند و مجريان آن به كار برده اند و اين كار با اضمحلال نيات بلند ملازمه داشته است و منجر به از ميان بردن آرامش خاطر و رشد بي وقفه ترديد خانمان برانگيز شده است.مردمي كه معتقد و مصممند نبايد از اين راه بروند"

نور عوض مي شود.علي جلو مي آيد . پاي چراغهاي صحنه مي ايستد.
علي: در بيست و سوم از ماه هفتم سال سيزده هزار و سيصدو سي –چند دقيقه به ساعت ده-علي براي آخرين بار به اتاق 2022 درساختمان سيزدهم از بارگاه دوم وارد شد تا تصميم نهايي هيات را بشنود.
علي به صحنه باز مي گردد.














صحنه چهارم
اعضاي هيات و علي و وكلاي طرفين در جاي خود قرار مي گيرند.فروهر گزارشي ازيك پوشه در مي آورد و بر پا مي ايستد تا آن را بخواند.
فروهر: "با آنكه ما خدمات فراوان جناب علي را در گذشته قويا محل تقدير مي دانيم و با آنكه سوابق نيك بعضي از آن خدمات تا امروز هم ادامه داشته است.رفتار جناب علي در جريان قضيه بني قريظه به نظر ما شايان توجه بيشتري است.در آن موارد كه ظن قوي بي عدالتي وجود داشته است جناب علي قصور ورزيده است. قلب حقيقت انسانيت به نفع مصلحت مقطعي با بهانه هاي گوناگون دليل بر ضعف اضطراب انگيز شخصيت جناب علي است.وفاداري نسبت به هدف هاي بزرگ يكي از شريفترين خصايص انسان است و لي هرگاه كسي وفاداري مطلق نسبت به هدفي و رهبري را بر امري كه به حكم عقل مي توان آنرا وظيفه شخص نسبت به هر نفس مجرد و كل بشريت دانست مرجح بداند اين عمل بي شك منافي اهداف قدسي خواهد بود.در خصوص رفتار جناب علي در قضيه بني قريظه بايد گفت كه به نظر ما رفتار وي مسووليت گريزانه است –به خصوص كه جناب علي با حرارت واشتياق كار را مورد تاييد قرارداده است و باعث تسريع در يكسره كردن كارآن قوم شده است و آثار اين كار امنيت بارگاه قدس را متزلزل ساخته است.ما عقيده داريم كه رفتار منفي جناب علي در اين قضيه ناشي از سستي بنيانهاي اخلاقي وي بوده است. و رفتار منفي او در ساير پيروانش هم تاثير نامساعد داشته است.
هر چند ما شكي نداريم كه جناب علي در اجراي مطابق با دستور و با ايمان كامل –حد اعلاي سعي خود را بكاربرده است.ولي مشاهده مي كنيم كه تبعات اينگونه كارها درسست كردن اساس قدسي بسيار موثر بوده است.ما از مجموع اين تشكيكات نتيجه مي گيريم كه جناب علي از اين به بعد نمي تواند مورد اعتماد كامل بارگاه باشد و صدورجواز صلاحيت قدسي منوط به وجود چنين اطميناني خواهد بود.......فروهر--.توران"
اكنون از آقاي كسري دعوت مي كنم كه گزارش اقليت را كه متعلق به خود ايشان است قرايت كنند.
فروهر مي نشيند.كسري يك ورقه كاغذ بر مي دارد و آن را براي خواندن نزديك چشم مي گيرد.
كسري: من جناب علي را مطلقا صديق مي دانم .من اورا از لحاظ سنت كهن قدسي خطرناك نمي دانم و دليلي نمي بينم كه جواز صلاحيت او صادر نشود.از جمله رفتار او در قضيه بني قريظه مربوط به بعد از اقدامات مشابهي است كه تحت لواي اين بارگاه صورت گرفته است كه در هريك مي توان نشانه هايي از كليه اتهاماتي كه در اينجا مطرح شده است را يافت.او صديق است و با صداقتي تحسين برانگيز به سنت كهني تداوم داده است كه به بهانه هاي بسيار با بارش سنگ و آتش آسماني و دهها بلاي ديگر بسیارانی چون قوم ثمود و اقوام ديگر را يكسره زوال داده است وبهانه هريك گناه گناهكاراني در ميان آن قوم و غضب آرماني بارگاه اعلا بوده و هست وخواهد بود.اعمال علي در قضيه بغرنج بني قريظه كاملا موجه بوده و موافق سنت ديريني دراين تاريخ بوده است که اگر قصد امروز ما بر نفی آن استوار باشد پس ناگزیر بايد تاکید کرد که ديگر نمي توان سياست يك بام و دو هوا در پيش گرفت.وقتي كه ما در خصوص وفاداري و عدالت چنین شخصي تحقيق مي كنيم صداقت خود راهم بايد بازبيني كنيم. ناراحتي و ترديد اخلاقي درباره اينجور قضايا اگر صداقتي تام را در نظر دارد بازانديشي عميقي را طلب مي كند. كسري"
فروهر: بدين ترتيب مسلم است كه اكثريت اعضاي هيات بررسي توصيه مي كنند كه از صدور جواز صلاحيت قدسي جناب علي خودداري شود.پايان تحقيقات اعلام مي شود.از همه آقايان به مناسبت شركت در جلسات تشكر مي كنم.مخصوصا از جناب علي
اعضاي هيات و وكلا ي طرفين از اتاق بيرون مي روند.علي در وسط صحنه تنها مي ماند و به طرف چراغهاي جلو صحنه مي آيد.
علي: تمام شد...این نیز به پایان رسید... اما ابهامات بسیاری در من شکل گرفته است.......وقتي كه من فكر مي كنم نتيجه تفكرات و بازبيني هاي اينچنيني در شرايط امروزي چه خواهد بود از خود هم مي پرسم كه ما كه نتايج كارهاي خودمان رابا اخلاص در راه چنين بارگاهی گذاشته ايم و امروز اينگونه بر ما داوري مي كنند آيا بازي نخورده ايم؟
ما امروز در جهانی زندگي مي كنيم كه مردم به بسیاری ازكارهاي ما با وحشت نگاه مي كنند و از آرمانهاي جديد مي هراسند.و در عين حال چندان اميدي هم به تغييرشان نيست.
ما مي بينيم كه هرگز تا به حال اين اندازه قضاوت نشده ايم.و هرگز تا اين حد تحت فشار نبوده ايم.
من از خودم مي پرسم كه آيا ما بيش از اندازه ای که بايد و به رغم حكم نهانی وجدانمان به آرمانمان وفاداري نشان نداده ايم؟آن هم اهدافی که چنین در معرض قضاوت و موشکافی قرار گرفته اند؟ آن هم اهدافی که سالهای سال از آن گذشته است و هنوز اندر خم یک کوچه اند؟ایراد کار کجاست؟واقعا کجاست؟
در مورد من يكي مساله به بني قريظه ختم نمي شود. ما سالهاي درازي از عمرمان را براي انجام اينجور كارها صرف كرده ايم.ما همان كار گذشتگان تحسين شده مان را كرده ايم ولی من تا مغز استخوانم احساس مي كنم شكي بزرگ در من هم رخنه كرده است.ما چه كاري انجام داده ايم؟شايد حالا بايد به بازبيني كارهاي گذشته مان بپردازيم با تمام قوا...و احتمالا اين بهترين كاريست كه از دستمان بر مي آيد.
علي از اتاق بيرون مي رود و پرده بسته مي شود.